با صدای الارم گوشیم بلند شدم و بعد مرتب کردن خودم رفتم بیرون به یونگی هیونگ کمک کردم تا میز صبحانه و بچینه
-جیمین نیومد؟
یونگی :صبح اومد مثل اینکه کل شب و نخوابیده بود الان خوابه
-بیدارش کنم؟
یونگی:اره خودش گفت برای صبحانه بیدارش کنیم
هوسوک هیونگ خوابالود اومد تو اشپزخونه:مینی کی اومده؟
یونگی:صبح
رفتم سمت اتاقشون تا بیدارش کنم وارد اتاق شدم در و پشتم بستم رو تخت خوابیده بود موهاش بهم ریخته بود کنارش نشستم موهاش و از صورتش دادم کنار لخت خوابیده بود انگشت شستم و رو لباش کشیدم اون بالاخره دیوونم میکرد چشمم به گردن سفیدش خورد که اثر کبودی روش بود گردنش چرا کبود بود؟نمیخواستم به چیزای ناجور فکر کنم ولی اون که با تمین نبود درسته؟میدونستم تمین گیه و برام سنگین بود این قضیه همین که دیشب و با اون گذرونده بود به اندازه کافی سخت بود.
با حس لرزیدن چشماش دستم و کشیدم عقب اخمام و نمیتونستم جمع کنم چشماش باز شدن اول زل زد بهم میدونستم مثل خودم خواب سنگینی داره پس دوباره چشاش و بست دستم و رو بازوی لختش گذاشتم اروم تکونش دادم
-مینی بلند شو
زمزمه کرد:کوکی بزار بخوابم
-پاشو مینی باید غذا بخوریم بریم استودیو
-باشه فقط پنج دقیقه
-مینیییی
چشماش باز شد:باشه بیدارم داد نزن
ازش فاصله گرفتم که نشست پتو و کنار زد و بلند شد رفت سمت دستشویی شوکه سر جام موندم فقط یه باکسر تنش بود نه که ندیده باشمش ولی ایندفعه قلبم تندتر از همیشه میزد اون فوق العاده بود بدن سفیدش عضله های شکمش ران های پر پاهاش لعنت به هورمون های مردونه ام فکرشم نمیکردم یه روزی با دیدن مینی انقدر تحریک شم که اگه وایسم و برم بیرون همه چیز و لو بدم قوس کمرش و باسنش فوق العاده است نشستم تا از فکرش بیام بیرون ولی بدتر شد وقتی با حوله سفیدش و موهای نم دارش اومد بیرون
Ups! Gambar ini tidak mengikuti Pedoman Konten kami. Untuk melanjutkan publikasi, hapuslah gambar ini atau unggah gambar lain.
