با درد تو سرم چشمام باز شد اخمام رفت توهم
صدای داد نامجون تو سرم پیچید:همتونننن بلند شید باید کم کم جمع کنیم
تو جام نشستم چشمام و چندبار باز و بسته کردم گیج از رو تخت بلند شدم دستم و به سرم گرفتم
-سرم داره منفجر میشه
هوپی:دیشب زیادی روی کردیم
با یاداوردی چیزی سرجام ایستادم برگشتم سمت هوپی که داشت وسایلش و جمع میکرد حس میکردم تمام تنم از اتفاقی که افتاده از وحشت میلرزه
هوپی:چرا خشکت زده
نالیدم:هیونگ
-بهش فکر نکن مینی برو زودتر دوش بگیر بهش فکر نکن وقتی هم رفتیم بیرون جوری رفتار کن انگار چیزی یادت نیست
-چطوری اون اتفاق افتاد
-سر بازی بود
-باورم نمیشه
-پایین لبت اثرش مونده
رفتم سمت آینه با دیدن خودم تو اینه اخمام رفت توهم:چقدر پف کردم
هوپ خندید:دوش بگیر اوکی میشی
-شبیه موچی شدم
با هوپ خندیدیم قرار بود فراموشش کنم اره فراموشش کنم بهش فکر نکنم
-شبیه شیرینی برنجی
خندیدم وارد حموم شدم در و بستم دوش اب و باز کردم باورم نمیشه همدیگه و بوسیده بودیم سر یه بازی منم همراهیش کرده بودم همدیگه و بوسیده بودیم 🤦♀
لباسام و در اوردم و زیر دوش ایستادم تو همون حالت هم مشغول مسواک زدن شدم فکرم خیلی مشغول بود فقط امیدوارم اون چیزی یادش نباشه من باید خودم و کامل بزنم به یه راه دگ یا بهش اشاره کنم و مسخره اش کنم و باهاش بخندیم؟واقعا باید چیکار میکردم با شستن خودم از زیر دوش بیرون اومدم حوله ام پوشیدم و کمربندش و بستم از حموم اومدم بیرون مشغول جمع کردن وسایلم شدم بعدش موهام و سشوار کشیدم سشوار و تو کمد گذاشتم که در اتاق باز شد و ته اومد داخل-تموم شدی؟اره فقط لباس بپوشم
در و بست اومد سمتم اروم شروع کرد به حرف زدن
-من با کوک حرف زدم اون چیزی یادش نیست
نفس عمیق کشیدم:راست میگی؟
-اره گیج گیج بود میدونی که چقدر بدمسته پس نگران نباش
-همه اش داشتم فکر میکردم چطوری برخورد کنم-مثل قبل انگار نه انگار که اتفاقی افتاده اون چیزی یادش نمیاد
موهای مرتبش و بهم ریختم که خندید:کاش دیشب ازتون فیلم میگرفتم
با دستم به پایین لبم اشاره کردم:اثرش هست
خم شد تو صورتم رو زیر لبم دقیق شد زمزمه کرد:نگران نباش اونقدرا هم مشخص نیست ولی لعنتی شما خیلی هات......
VOUS LISEZ
IDOL (kookmin)
Fanfiction◀کامل شده▶ کاپل:کوکمین(جیکوک) ژانر:عاشقانه_ریل لایف_کمدی زندگی روزمره گروه پشت دوربین و دردسرای رابطه های پنهانی