6😔

7.4K 848 7
                                    

با درد تو سرم چشمام باز شد اخمام رفت توهم

صدای داد نامجون تو سرم پیچید:همتونننن بلند شید باید کم کم جمع کنیم

تو جام نشستم چشمام و چندبار باز و بسته کردم گیج از رو تخت بلند شدم دستم و به سرم گرفتم

-سرم داره منفجر میشه

هوپی:دیشب زیادی روی کردیم

با یاداوردی چیزی سرجام ایستادم برگشتم سمت هوپی که داشت وسایلش و جمع میکرد حس میکردم تمام تنم از اتفاقی که افتاده از وحشت میلرزه

هوپی:چرا خشکت زده

نالیدم:هیونگ

-بهش فکر نکن مینی برو زودتر دوش بگیر بهش فکر نکن وقتی هم رفتیم بیرون جوری رفتار کن انگار چیزی یادت نیست

-چطوری اون اتفاق افتاد

-سر بازی بود

-باورم نمیشه

-پایین لبت اثرش مونده

رفتم سمت آینه با دیدن خودم تو اینه اخمام رفت توهم:چقدر پف کردم

هوپ خندید:دوش بگیر اوکی میشی

-شبیه موچی شدم

با هوپ خندیدیم قرار بود فراموشش کنم اره فراموشش کنم بهش فکر نکنم

-شبیه شیرینی برنجی

خندیدم وارد حموم شدم در و بستم دوش اب و باز کردم باورم نمیشه همدیگه و بوسیده بودیم سر یه بازی منم همراهیش کرده بودم همدیگه و بوسیده بودیم 🤦‍♀
لباسام و در اوردم و زیر دوش ایستادم تو همون حالت هم مشغول مسواک زدن شدم فکرم خیلی مشغول بود فقط امیدوارم اون چیزی یادش نباشه من باید خودم و کامل بزنم به یه راه دگ یا بهش اشاره کنم و مسخره اش کنم و باهاش بخندیم؟واقعا باید چیکار میکردم با شستن خودم از زیر دوش بیرون اومدم حوله ام پوشیدم و کمربندش و بستم از حموم اومدم بیرون مشغول جمع کردن وسایلم شدم بعدش موهام و سشوار کشیدم سشوار و تو کمد گذاشتم که در اتاق باز شد و ته اومد داخل

-تموم شدی؟اره فقط لباس بپوشم

در و بست اومد سمتم اروم شروع کرد به حرف زدن

-من با کوک حرف زدم اون چیزی یادش نیست

نفس عمیق کشیدم:راست میگی؟

-اره گیج گیج بود میدونی که چقدر بدمسته پس نگران نباش

-همه اش داشتم فکر میکردم چطوری برخورد کنم

-مثل قبل انگار نه انگار که اتفاقی افتاده اون چیزی یادش نمیاد

موهای مرتبش و بهم ریختم که خندید:کاش دیشب ازتون فیلم میگرفتم

با دستم به پایین لبم اشاره کردم:اثرش هست

خم شد تو صورتم رو زیر لبم دقیق شد زمزمه کرد:نگران نباش اونقدرا هم مشخص نیست ولی لعنتی شما خیلی هات......

IDOL (kookmin)Où les histoires vivent. Découvrez maintenant