40

5.7K 522 31
                                    



دستم محکم تر نگهداشت و وارد اسانسور شدیم

زمزمه کردم:چرا اومدیم اینجا؟مگه قرار نبود حرف بزنیم گفتی برگشتی حرف میزنیم نه اینکه منو بیاری خونه ات

لبخند زد خم شد سمتم:ها چی شده ترسیدی؟

-از چی تو بترسم اخه فقط وقتی میخوای سکس داشته باشیم چرا نمیگی الکی به بهونه حرف زدن من و میاری اینجا

خندید پیشونیش و به پیشونیم تکیه داد هلم داد سمت دیوار اسانسور

-خب بیا از همینجا شروع کنیم

دستم و رو سینه اش گذاشتم و نیپلش و بین انگشتم چرخوندم آخی گفت و ازم فاصله گرفت دستش و رو سینه اش گذاشت

-دردم گرفت

-منم کردم دردت بگیره دگ

دکمه آسانسور و زد اومد سمتم:خودت شروعش کردی دوست داری بهت درد بدم هوم؟

اخمام رفت توهم سعی کردم از جلوم کنارش بزنم:برو اونور تو دوربین میوفتیم خنگ

چونم و گرفت و به لبام نگاه کرد:لبات خیلی پف پفیه میدونستی

*(آره کوک میدونیم😋😞)

-خودم هر روز تو آینه نگاش میکنم

-از دید من تاحالا دیدیشون؟مثل دوتا تیکه گوشت لذیذ تازه گریل شده و ابدارن که دلم میخواد بخورمشون

-خب بخورش

بهم جفت تر شد دستش رو دیکم نشست که چشمام گشاد شد دستش و پس زدم:نکن احمق

لباش و رو لبام گذاشت و لبام و بوسید با رسیدن به طبقه خونه اش ازم جدا شد
زودتر ازش اومدم بیرون با انگشتن سعی کردم خیسی دور لبام و بگیرم رمز و زد و در و باز کرد

-اصلا خوشم نمیاد هر جایی بهم بچسبی و بهم دست بزنی (از پشتش راه افتادم سمت سالن)کی میخوای بزرگ شی بفهمی اسانسور جایی نیست که بخوای منو ببوسی یا بهم..............

با دیدن خانواده اش دهنم بسته شد

چرا نباید بهم میگفت چرااااااااااا آخههههه چراااااااااااا همشون ساکت زل زده بودن به ما من عملا خشکم زده بود با اون حرفایی که چند دقیقه پیش زدم دهنم باز نمیشد خجالت اور بود خجالت اور و وحشتناک بود برادرش جلو اومد دستش و سمتم دراز کرد

-جیمین خوشحالم میبینمت

بهش دست دادم زمزمه کردم:ممنون ببخشید که مزاحمتون شدم من اصلا خبر نداشتم

لبخند زد به مامان و باباش نگاه کردم باباش بهم لبخند مشابه پسرش و زد دستش و سمتم دراز کرد

-حتما باید از تمرینات خسته باشی متاسفم بابت این قضیه که وقتت و میگیره

-نه یعنی خواهش میکنم خوشحالم میبینمتون اقای جئون

IDOL (kookmin)Where stories live. Discover now