24

4.5K 505 41
                                    

کوک:الکی نگرانی مینی ته حالش خوبه

تهیونگ:چی شده اسمم و شنیدم

کوک:مینی نگرانته

تهیونگ کنارم نشست سرم و تو بغلش گرفت:هی رفیق نگران چی هستی من هنوز انقدر از زندگیم خسته نشدم

-میدونم

-پس الکی نگران نباش و پاشو استراحت کن

کوک:میخواد بره پیش تمین

تهیونگ:کار خوبی میکنی اون الان بهت نیاز داره

کوک:ولی ممکنه بازم دردسر شه

تهیونگ:شرایط تمین بد تر از اینه که به دوربینا اهمیت بدیم کوک ندیدیش تو مراسم چقدر بهم ریخته بود

کوک:پس مراقب باش لطفا

سرم و تکون دادم تا ساعت 9 منتظر موندم تا تمین برگرده خونه سوار ماشین شدم وارد پارکینگ تمین شدیم و من پیاده شدم

زنگ در و زدم و منتظر موندم ولی کسی در و باز نکرد به گوشیش زنگ زدم بازم جواب نداد دل شوره دیوونم کرده بود
حس میکردم پاهام از ترس میلرزن دستامم همینطور عرق کرده بود به جونگین زنگ زدم

-بله مینی

-از تمین خبر داری؟

-اره خونه است

-ولی گوشیش و جواب نمیده در و هم باز نمیکنه

-من خودم دیدم سوار ماشین کمپانی شد

-نکنه ...نکنه بلایی سر خودش بیاره او..اون حالش..ز..زیاد...

با باز شدن در حرفم قطع شد

-اروم باش مینی تمین اصلا اینجوری نیست صبر کن من با منیجرش تماس..

پریدم تو حرفش به تمین که رو مبل تو خودش جمع شده بود زل زدم:پیداش کردم اینجاست

نفس عمیق کشید:خوبه خداروشکر حالش خوبه؟

-بعدا حرف بزنیم

-باشه بهم زنگ بزن چیزی نیاز داشتین

-باشه

قطع کردم در و بستم رفتم سمتش با لباسای راحتی رو مبل تو خودش جمع شده بود حداقل سالم بود

کاپشن و کتم و در اوردم کنارش نشستم جفت بهش دستم و رو سرش گذاشتم و سمت خودم کشیدم بهم تکیه داد از لرزیدنش فهمیدم داره گریه میکنه
قلبم از ناراحتیش فشرده بود حتی با تصور اون جونگهیون مهربون و همیشه خندون که چه چیزا تو دلش میگذست حس داغونی بهم دست میداد

-کاش بیشتر حواسم بهش بود

سرش و نوازش کردم گذاشتم خودش و خالی کنه

-من میتونستم بیشتر مراقبش باشم من خیلی خودخواهم خیلی خودخواهم من نفهمیدم تو دلش چی میگذره من نفهمیدم تو ذهنش چی میگذره کاش همون موقع که فهمیده بودم افسردگی شدید داره بیشتر مراقبش بودم چطوری باور کنم دگ نیست دگ کی های نوت هامونو بخونه کی با لبخندش بهمون دلگرمی بده دگ چطوری فقط لبخندش و تو عکساش ببینم و فکر کنم دگ خودش نیست که لبخند بزنه وقتی فکر میکنم دگ قرار نیست عکس جدیدی ازش ببینم اهنگ جدیدی ازش بشنوم دیوونه میشم اون موقعه است دوباره واقعیت مثل پتک میخوره تو سرم که دگ نیست قرار نبود تنهامون بزاره ما قسم خورده بودیم قول داده بودیم که همیشه تا اخر راهمون باهم باشیم

IDOL (kookmin)حيث تعيش القصص. اكتشف الآن