حوله ای دور کمرم پیچیدم اومدم بیرون از حموم هوسوک تو تختش با گوشیش ور میرفت:سلام
نگام کرد لبخند درخشانش و نشونم داد:رسیدن به خیر تازه بیدار شدی؟
-اره
-من متوجه نشدم اومدی تو اتاق
-پیش ته خوابیده بودم تازه اومدم دوش بگیرم
-خوش گذشت بهت؟
-اره خیلی جاتون خالی بود باهم بریم دیزنی لند
-اوه پس حسابی خوش گذروندین
رو تختم نشستم:اره شما چیکار کردین
-منم داشتم رو اهنگ کار میکردم
-در مورد چیزای دگ میگم
رو تختش نشست :میدونستم ته اونروز صدامونو شنیده
خندیدم:نگران نباش به کسی نگفته
-اون بچه انقدر ضایع رفتار میکنه هی به یونگی گفتم این فهمیده میگفت نه مارو میدید لبخند مستطیلی عجیب میزد بهمون
صدای خندم بلند شد:اون عجیبه هوسوک هنوز متوجه نشدی
خودشم خندیید:این همه مدت به کسی نگفت همین تو رو دید گذاشت کف دستت؟
-نگران نباش اون چیزی به کسی نمیگه البته به جز من
-شما دوتا نمونه بارز دوتا دوست فضولین
خندیدم:حرف و نپیچون تعریف کن
-خب من و یونگی باهمیم
-از کی؟
-دو هفته است
-اوه من چطور متوجه نشدم
-چون مشغول بودی کارات و زودتر انجام بدی تا بتونی بری سفر بعدشم که نبودی کلا ولی ما هنوز باهم نخوابیدیم
-اوه
-اره و من نمیدونم چه واکنشی در مقابل باتم بودن از خودم نشون بدم
خندم گرفت بلند خندیدم:یونگی تو رابطتون تاپه؟
-اره
دوباره خندیدم:واقعا؟مطمئنی نمیخوای تاپ باشی؟
-نمیدونم ولی خب اون یه جورایی خشن تر از منه
-یونگی؟ریلی؟ولی من از تو انتظارات دگ داشتم
چشاش ریز شد:هاااا تو داری اذیتم میکنی
-نچ
-اوه خدا حالا باید چیکار کنیم
-میتونین جاتونو عوض کنین و جفتتون از دیکاتون کار بکشین
بالشتش و پرت کرد سمتم:خفه شو منحرف بدبخت
خندیدم بالشتش و بغل کردم:جدی میگم
-خودت دیکت و بکن تو کوک
YOU ARE READING
IDOL (kookmin)
Fanfiction◀کامل شده▶ کاپل:کوکمین(جیکوک) ژانر:عاشقانه_ریل لایف_کمدی زندگی روزمره گروه پشت دوربین و دردسرای رابطه های پنهانی