30

4.3K 527 29
                                    

حوله ای دور کمرم پیچیدم اومدم بیرون از حموم هوسوک تو تختش با گوشیش ور میرفت:سلام

نگام کرد لبخند درخشانش و نشونم داد:رسیدن به خیر تازه بیدار شدی؟

-اره

-من متوجه نشدم اومدی تو اتاق

-پیش ته خوابیده بودم تازه اومدم دوش بگیرم

-خوش گذشت بهت؟

-اره خیلی جاتون خالی بود باهم بریم دیزنی لند

-اوه پس حسابی خوش گذروندین

رو تختم نشستم:اره شما چیکار کردین

-منم داشتم رو اهنگ کار میکردم

-در مورد چیزای دگ میگم

رو تختش نشست :میدونستم ته اونروز صدامونو شنیده

خندیدم:نگران نباش به کسی نگفته

-اون بچه انقدر ضایع رفتار میکنه هی به یونگی گفتم این فهمیده میگفت نه مارو میدید لبخند مستطیلی عجیب میزد بهمون

صدای خندم بلند شد:اون عجیبه هوسوک هنوز متوجه نشدی

خودشم خندیید:این همه مدت به کسی نگفت همین تو رو دید گذاشت کف دستت؟

-نگران نباش اون چیزی به کسی نمیگه البته به جز من

-شما دوتا نمونه بارز دوتا دوست فضولین

خندیدم:حرف و نپیچون تعریف کن

-خب من و یونگی باهمیم

-از کی؟

-دو هفته است

-اوه من چطور متوجه نشدم

-چون مشغول بودی کارات و زودتر انجام بدی تا بتونی بری سفر بعدشم که نبودی کلا ولی ما هنوز باهم نخوابیدیم

-اوه

-اره و من نمیدونم چه واکنشی در مقابل باتم بودن از خودم نشون بدم

خندم گرفت بلند خندیدم:یونگی تو رابطتون تاپه؟

-اره

دوباره خندیدم:واقعا؟مطمئنی نمیخوای تاپ باشی؟

-نمیدونم ولی خب اون یه جورایی خشن تر از منه

-یونگی؟ریلی؟ولی من از تو انتظارات دگ داشتم

چشاش ریز شد:هاااا تو داری اذیتم میکنی

-نچ

-اوه خدا حالا باید چیکار کنیم

-میتونین جاتونو عوض کنین و جفتتون از دیکاتون کار بکشین

بالشتش و پرت کرد سمتم:خفه شو منحرف بدبخت

خندیدم بالشتش و بغل کردم:جدی میگم

-خودت دیکت و بکن تو کوک

IDOL (kookmin)Where stories live. Discover now