Part 2:Refresh

244 55 45
                                    

صبح که از خواب بیدار شدم ساعت هشت بود..
چون دیگه تلویزیون نیست معمولا زود خوابم می‌بره اما هرچه زودتر باید یدونه دست و پا کنم وگرنه دیوانه میشم..
سرمو اطراف چرخوندم..لی نبود..یعنی چی؟
ولی چندتا موز تو یخچال پیدا کردم..جاسازی موارد تو موز راحت تره چون موز خیلی نرمه..انگار این چندتا رو واسه من نگه داشته..یدونه رو خوردم و با دقت جویدمش اما وقتی به دومی رسیدم یه چیز لای دندونم گیر کرد..تند تفش کردم بیرون..
"تو روحت لی ..میخوای منو بکشی؟.."
خودمو مرتب کردم و از لای کرکره بیرونو نگاه کردم ..فکر کنم دیشب همشون رفتن دیگه هیچ صندقی تو حیاط نبود..با احتیاط از اتاق خارج شدم..بوی تند علف ملفای جدیدی که آورده بودن تو راهرو پیچیده بود..اَه..اَه..
در اتاق دیگه ای باز شد..واه خدا.. پس بگو آقا دیشب کجا بوده..
یه دختر خیلی قد بلند حول حوش یکو هشتاد از اتاق خارج شد و یه نگاه اونجوری به من انداخت بعد خیلی باکلاس قدمای کشیده اشو برداشت و رفت..
چرا آنقدر دراز بود؟ شنیده بودم پسرا معتقدن دخترای قد بلند سکسی ان ولی دیگه نه تا این حد..
نیشم باز شد و پریدم تو اتاق"لی..لی..کاجااااااااییی؟؟"
بدبخت لخت پشت به من ایستاده بود فوری پرید به یه ملافه چنگ زد "برای چی همین طوری می پری تو ؟ میخوای لختیمو ببینی بیشور؟.."
خندم گرفت و ورجه وورجه کنان رفتم جلو "چه عیبی داره..۱۲۴نفر لختیتو دیدن..چی میشه منم ببینم؟"
فقط زمزمه کرد "پدرسگ چه دقیق آمار داره.."
معلوم بود منتظره من برم بیرون لباس بپوشه ولی دید نمیرم تلاش کرد همون‌طور که ملافه روشه شلوار پاش کنه.. منم دست گذاشتم زیر چونه ام و زل زدم بهش "میگم لی.. حداقل یه دخترایی رو بیار که مطمئن باشیم تو اونارو‌ می‌کنی..نه اونا تورو.."
یهو برگشت طرفم و‌ اولین چیزی که دستش رسیدو پرت کرد "گمشو فسقلی بی تربیت.."
وای وای وای..قیافه اش چه بامزه شده...
"لی میگم دختره از این چیزا گذاشت؟.."
جدی نگام کرد "چیا..؟"
دستامو تو هوا تکون دادم"از این چیزا دیگه..اینایی که میذارن.."
گیج نگام کرد ..
"آخه می‌دونی نمیخوام تو این هیرو ویری یه دفعه حامله بشی.."
فوری شلوارشو کشید بالا و با کمربند افتاد دنبالم" توله اگه میتونی وایسا..."
تند دویدم تو دستشویی و درو قفل کردم..کوبید به در "تو یه ذره ادب نداری توله؟..کدوم دختری با باباش اینطوری حرف میزنه؟.."
ادب خودشو برم ..توله..منم داد زدم
-کدوم بابایی جلو بچش دختر میاره خونه؟
+مگه دستم بهت نرسه..
در جواب تهدید تو خالیش صدای بز درآوردم"بع بع بعععع.."
+دررررررردددددددددد...
داشتم مسخره اش میکردم چون لی از گوسفندا خوشش میومد‌ طوری که یه عروسک شکل گوسفند داشت ..کوچولو و خوشگل بود میخواستم وقتی گوشی گرفتم بهش وصلش کنم اما وقتی لی فهمید قایمش کرد..
می گفت براش خیلی عزیزه و یادگاری عشق اولشه..عشقی که به خاطر این مسیر مجبور شد رهاش کنه..
یه بار با هم دختره رو دیدیم ..اونم مارو دید ..
چند سال پیش تب کرده بودم و رفتیم بیمارستان ..فهمیدم دکتره..اون دانشگاهشو تموم کرده بود کاری لی که نتونست انجام بده..چه خانوم خوشگلی بود ..من مطمئنم هنوزم لی رو دوست داره از نگاهش فهمیدم..
طوری که دستش می‌لرزید جلوی لی بهم سرم بزنه ..لی پاشد رفت بیرون و اونجا بود که دیدم بغضشو خورد..
وقتی برگشتیم لی حسابی تو خودش بود..منم جرعت نکردم چیزی ازش بپرسم اما بعداً بهم گفت اون دختر کی بود..
از دستشویی دراومدم ..میخواستم برم سر کار ^ ^..
اما تا در حیاطو باز کردم دی او جلوی در ظاهر شد و فشارم افتاد ..
دی او هم از اونا بود..کپ کرده بودم اونم بهم زل زدن بود که لی پشت سرم اومد .. نگاهشو از من برداشت و به لی دوخت" باید بریم.."
لی سر تکون داد و بعد پوشیدن کتش درو بست و دست منو گرفت.
اگه عضو یه باند خلاف باشی لازمه هر چند وقت یه بار ریفرش (refresh) بشی..یعنی چی؟..یعنی میری جایی که قسمتی از گروه جمع شدن ..،یکم میشینی.. ،یادت میاد همکارات کیان...، دو سه نفر که نزدیک بوده خیانت کنن جلوت سلاخی میشن برای عبرت سایرین،...یکمی تو کارا دست میرسونی و وقتی حسابی ریفرش شدی برمی‌گردی به کلبه ی حقیرانه ات..
و حالا همون موقع بود..°  °..
دی او مارو تا موقعی که از اون خونه های فقیر نشین دور بشیم پیاده هدایت کرد بعد که رسیدیم به مکان مورد نظرش یه پاترول جلومون ترمز کرد و سوار شدیم..
شیومین پشت فرمون از آینه یه نگاه بهمون کرد و من بیشتر چسبیدم به لی..هیچ وقت به این آدمای ترسناک عادت نمی کردم..
دی او برگشت طرفم و یه چیپس پرت کرد تو بغلم ..این یعنی موقع عبور از جلوی پلیس راه کوفت کن که مثلا داریم میریم ددر..
ما از این ددرا زیاد داریم..خیلی زیاد..حداقل ماهی یه بار باید به ویلای خانوادگیمون سر بزنیم..
خوب سوال اینجاست که نقش من چیه این وسط؟
داشتن خانواده برای اعضای باند ممنوعه اما جانشین خیر..تنها دلیلی که به خاطرش سلاخی نشدم اینه که هر چی لی بلده منم بلدم..تو این پک هر کس یه جانشین داره که اگه برحسب اتفاق حذف شد نلنگیم..
البته هر کسی هم جانشین نداره ..فقط مهره های اصلی..و باز من نمیدونم چرا با این که نقش نسبتا خوبی رو ایفا میکنیم داریم تو یه خرابه زندگی میکنیم..
از اون شهر کوچیک بیرون زدیم و به طرف بوسان رفتیم..به طرف پاتوق..
پاتوق در واقع تجلی بخش کوچیکی از انواع گند کاری باند انجام میده میشه اما در ظاهر یه مزرعه پرورش خوک بیشتر نیست..
زیر سیلوهایی که گوشت یخ زده ی خوک تهیه میشن ما هزار توهایی داریم که توش نتایج گهربار شاخه های مختلف خلافکاری نگه داری میشن..مثل دخترایی که دزدیدن، بچه های کوچیک و حتی موادی که ما می‌سازیم..
وقتی رسیدیم دی او و شیومین جلوتر راه رفتن ..این دوتا تو همون شهر کوچیک زندگی می کنن و در اغلب موارد حواسشون به ما هست..البته دی او فعالیت زیادی اینجا داره..
از پشت مزرعه رد شدیم و از کنار منبع آب وارد هزار تو شدیم..دست لی رو گرفتم ..من هنوزم میترسیدم ..بعد از این همه سال..
زندگی همه ی ما رو هوا بود..بالادستی ها اگه از قیافت خوششون نمیومد چاره اش فقط یه گلوله بود ..ما دوتا هم دو تا مهره ی قابل حذف بیشتر نبودیم پس یه اشتباه مساوی بود با پایان زندگی ناچیزت..
تاریکی و بوی مونده..لی که داشت می‌رفت پیش کسایی که من نمی‌شناختم و نمی دونستم چیکار می‌کنه..من اکثرا تو یه اتاق کوچیک دور از چشم بقیه منتظر لی میمونم اما فهمیدم امروز از این خبرا نیست..
چون لِما از دور اومد و دست منو کشید "تو با من بیا.."
لما یه زن چاقو خشن بود که تو باند اکثرا به وضع دخترا می‌رسید ..لما هم لقبش بود ..اینجا کسی اسم واقعی نداره همه برای خودشون اسم میذارن..
از اینکه لما رو دیده بودم خوشحال نبودم.. اصلا..اصلا اصلا..
دستم داشت کنده میشد لعنتی چه زوری هم داشت..
صدای جیغ تو راهرو ها میومد ..قلبم داشت میومد تو دهنم امیدوار بودم دوباره مجبور نباشم شاهد ختنه شدن دختر ها توسط این زن بی رحم باشم..تلاش برای فرار قطعا مضخرف ترین راه بود و دعا تنها کاری بود که از دستم بر میومد ..ترسم با هر قدم که به منبع جیغ ها نزدیک می‌شدیم بیشتر میشد اما وقتی فهمیدم فقط یه چکاب ساده اس تونستم نفس راحتی بکشم..
لما بهم اشاره کرد که برم کمک بقیه و دختر روی تخت مهار کنم ..دختر جیغ میکشید و هممون رو فحش میداد ولی ما نگهش داشتیم..من کم کم به این پدیده عادت کردم ..اولا خودمم پا به پای دخترای روی تخت اشک میریختم..
لما خیلی عادی اومد و دست کرد لای پای دختره  و با وجود تقلاهاش چک آپش کرد "جنده باکره هم نیستی آنقدر کولی بازی در میاری.."
تا جایی که خبر داشتم قیمت باکره ها بیشتر بود ..
فک کنم حدود پنجاه تا دخترو چک کردیم ..
پنجاه تا..تو کار فاکیشون پیشرفت کردن..
آخر هر ماه هر تعدادی که جمع کردن می بردن گوانگجو..بعد به بندر و از اونجا هم میرسیدن به کینگ دائوی چین..شاید بعضی هاشون تا دبی هم میرفتن و فروخته میشدن به شاهزاده های عربی..اونا پول خیلی خوبی براشون میدادن..
ولی موادی که ما می‌سازیم از همین بوسان می رفت برای ژاپن به جزیره ی تسوشیما..از بقیش خبر ندارم..
وقتی از اتاق جیغ بیرون زدم گوشام سوت میکشید ..خواستم برم آبی به دستو صورتم بزنم که چشمم افتاد به یه صحنه ی مبتذل..
بازم اوه سهون بود..اون لعنتی تا تمام کیس های جمع آوری شده رو امتحان نمی کرد بیخیال نمی شد..البته باکره ها از شرش در امان بودن..
اولین باری نبود که این صحنه رو می دیدم..با ظرافت تمام داشت دختره رو هارد به فاک میداد.  دستشم گذاشته بود رو دهن دختره تا صداش در نیاد و اون بیچاره هم گریه می کرد ..
دلم به حالش می‌سوخت..از سروصدایی هم که میومد معلوم بود چه دردی داره می‌کشه..
اوه سهون برگشت و متوجه من شد که دارم به حالت چندش نگاش میکنم ولی انگار نه انگار..
دو سه بار دیگه خودشو تکون داد و از دختره فاصله گرفت..بعد نفس عمیقی کشید و به طرف من اومد..
با پوزخند نگام کرد"خیلی زشتی..بروخداتو شکر کن وگرنه ده هزار بار به فاک رفته بودی آشغال.."
بعد منو پس زدو رفت..
جوابشو ندادم ..یه بار این کارو کردم بعدش طوری کتک خوردم که چند وقت توی تخت بودم ..لی از زیر دستو پاش نجاتم داد و بعدا وقتی گردن آتل بندی شده اوه سهون رو دیدم فهمیدم از خجالتش درومده..
هرچی نباشه لی هم رزمی‌کار بود ..
من از اوه سهون هم میترسم هم متنفرم..
به طرف دختره رفتم ..هیچی لباس تنش نبود .لخت لخت..داشت زار زار گریه می کرد..
جلوش زانو زدم ..تمام گردنش جای دندون بود..بدنش هم پر از لکه های سیاه بود..سهون وحشی..
بیچاره خیلی هم خوشگل بود ..
-اسمت چیه؟
همون طور که گریه میکرد سعی کرد کمی جمع وایسه تا بدنش کمتر معلوم شه "لالیسا..."
-از خونه فرار کردی؟
اکثر مواقع جواب مثبت بود ..مثل لالیسا..
-فکر نکنم وضع خونتون از اینجا بدتر بوده باشه نه؟
با این حرفم گریه اش شدید تر شد ..این یعنی خودشم پشیمونه ولی چه فایده داشت
-همین جا بمون برم برات لباسی چیزی گیر بیارم..

گایز حتما کامنت بدینا T _ T...
راستی کیا متوجه تم سیاه سفید فیک شدن؟
به نظرتون چرا ؟

𝕎ℝ𝕆ℕ𝔾Where stories live. Discover now