چشمامو باز میکنم . تاریکی اتاق ، با سوسوی کم نور چراغ خواب ، ضعیف شده بود . آروم و با احتیاط از جام بلند میشم و میرم سمت کلید چراغ . پام به یک چیزی گیر میکند و با مخ میرم توی زمین . وقتی برمیگردم ببینم به چی گیر کردم میفهمم پام به پاش گیر کرده بود . چپ چپ نگاهش میکنم . همونطور نشسته خوابش برده بود . بلند میشم و و با لگد بیدارش میکنم .
-هی ... پاشو رو تخت بخواب .
از خواب میپره و گیج اینوور اونور رو نگاه میکنه . ویندورش که بالا میاد تازه متوجه منم میشه و برق خوشحالی تو چشماش معلوم میشه .
-وای خدا !تو زنده ای !
چپ چپ نگاه میکنم و میگم : نه پس الان روح سرگردانم سراغ تو اومده . *یک لگد محکم میزنم* گمشو بابا ! مگه خون آشاما هم میمیرن که تراژدی فیلم هندی راه انداختی .
طلبکارانه جواب میده : من چمیدونستم تو چه مرگت شده ! یهو غش کردی بیدارم نشدی . تازه ببخشید که تا حالا خون آشام نبودم و نمیدونم یهو غش کردنتون ارثیه !
یقش رو میگیرم و میکشمش بالا .
-هوی احمق ! همینجوری نبود . ماها وقتی تشنگیمون شروع شده باشه اینطوری میشیم . اونم نه همیشه و همه. یکی میشه یکی نمیشه .
هلش میدم و با پشت میخوره زمین . با اخم نگاش میکنم و ادامه میدم : فکر کردی واسه چی گفتم ازینجا بری ؟ واسه اینکه دلم نمیخواد خونتو بخورم .
-یعنی نمیخوای بکشیم ؟
-نخیر !!! نمیخواستم بخورم چون مطمئنم خونتم مثل خودت مزخرفه !
چشماشو تو کاسه میچرخونه و میگه : هاهاها خندیدیم !
اداشو درمیارم : هه هه هه ! برو یجا دیگه بخند !
-فعلا که نمیتونم
-اونوقت به چه دلیل ؟
به پنجره اشاره میکنه . چشم غره ای میرم و پرده رو میزنم کنار . رعد و برق مهیبی میزنه و از رعب چند عقب میرم عقب . بعد خنده ی روانی میکنم و میگم : چه بهتر ! دیدن اون لحظه که داری جزغاله میشی فوق العاده است . *خنده*
![](https://img.wattpad.com/cover/237738304-288-k287709.jpg)
ESTÁS LEYENDO
قبول کردن چیزی که سخته
Vampiros-completed- تمام شده نوع این داستان یجورایی رول پلی ماننده ^^ دختری که به خاطر ذات و درونش از سرنوشتش فاصله گرفته . و پسر سمجی که ول کن دختر نیست . *نکته قابل توجه : این داستان فرق داره چون اسمی از شخصیت ها برده نشده . یعنی یجور داستانه بین شما و...