خب مثل این که واقعا دیگه جایی تو دل کسی ندارم:)
سوکجین هیونگ ازدواج کرده و من نبودم...
نامجون هیونگ میگفت براش عجیب بوده که من نبودم و هرچی از هیونگ میپرسیده اون میگفته که جونگ کوک سفر کاری بود و نتونست:)خب..
آه...من دیگه توی این شهر کسیو ندارم
فکر میکنم رفتن بهترین راه باشه
ولی کجا برم؟پول ندارم..
باید کار کنم و پول پس انداز کنم
بعدش میرم بوسانآره این بهترین راهه
اونجا پسر خاله ام یوگیوم هست که باهاش زندگی کنم ولی خب..نمیخوام سربار باشم
پول جمع میکنم و میرم بوسان
یوگیوم هم هست و تنها نیستم.اوه مشتری
تهیونگه که...و خب آره:)____
رفتن...منظورم اینه...مترجم جدیدش و خودش...
دست تو دست هم بودن
فکر می کنم واقعا دیگه جایی ندارم...باید یه شغل دوم هم پیدا کنم و زودتر برم بوسان
اینطور که بوش میاد تهیونگ...منظورم رئیس کیمه...اون میخواد هر روز بیاد اینجا و عذابم بدهمهم نیست...
تموم میشهتورو جان جدتون
سداند نیست 😂😔
YOU ARE READING
💠My Boss_Vkook💠
Romance[رئیس من ] جونگ کوک عاشق رئیسش شده اون درمورد همه چی توی دفترش مینویسه و خب...کل اونا از رئیسشه _____ Couple:Vkook _____ وضعیت:تمام شده.