79

2.8K 474 59
                                    

امروز رفته بودیم یه رستوران.
ولی خب اونجا قدیمی بود و ...من قبلاً با هیونگ اومده بودم.
هیونگ اینجا رو دوست داشت.
همیشه می‌گفت به دستپخت من نمی‌رسه ولی بد نیست غذا هاش...ولی میدونستم عاشق غذای اینجاست.
تهیونگ متوجه ی بغضم شد و بردتم از رستوران بیرون.

بردتم و یه غذای معمولی خرید توی ماشین خوردیم.
راستش این کاراش رو خیلی دوست دارم.
این که اینجوری به فکر منه‌.

تهیونگ بهم قول داده منو ببره لندن.
واقعا دوست دارم اونجا رو ببینم.

اون بیشتر وقتش رو با منه و زیاد شرکت نمیره ولی به گفته ی خودش ، یونگی هیونگ رو آورده حواسش وقتایی که نیست به کارا باشه.

پ.ن:هیونگ دلم بیش از حد برات تنگ شده..


چخبرا؟

💠My Boss_Vkook💠Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt