57

3K 562 15
                                    

اوه خدا..
حتی روم نمیشه برای تو بگم(دفتر).
وای خدا
می‌خوام برم یه گوشه هضم کنم چه اتفاقی افتاده.
خب راستش هردوتا رئیسم همش بهم مرخصی میدن و روی هم من کلا دو ساعت بیشتر کار نمیکنم:/
تهیونگ همش بهشون پول میده که منو ببره بیرون.
خدا... هر روز میبرتم بیرون و امروز هم خب برد شهر بازی
اصرار میکردم ما بزرگ شدیم و مسخرمون میکنن بریم ولی اون قبول نکرد و بردتمون‌.
خیلی خوش گذشت^^

اهم خب اصل کاری...
منو رسوند خونه و خب...بهش تعارف کردم بیاد داخل ولی اون قبول نکرد و...
وای چطور بگم.

بوسیدتمT-T
لبامو نه ها-_-... البته خوشحال میشدم لبامو میبوسید ولی به هر حال.
گونه ام T----T

بعدش گفت شب بخیر و رفت.
البته من نیم ساعت فقط جلوی در ایستاده بودم و شوکه بودم.
خیلی دوستش دارم🖤

فردا اگه بیاد چطور تو صورتش نگاه کنم؟؟

💠My Boss_Vkook💠Where stories live. Discover now