PART| 1

16.8K 1.5K 225
                                    


جونگ کوک همونطور که داخل سئول میچرخید،به اطرافش نگاه  میکرد. زمستون بود و هوا خیلی سرد بود.
اون نمیدونست کجا  باید بره پس ترجیح داد به آپارتمانش بره تا اینکه از سرما یخ بزنه.

اما توی آپارتمانش فقط سکوت محض بود و تی وی یا آهنگ هم کمک زیادی به از بین بردن این سکوت نمیکرد.
البته این که اون تنها زندگی میکنه تاثیر کمی تو این موضوع نداشت‌.

اون دانشجوی رشته عکاسی بود و عکس گرفتن از زیبایی جهان رو دوست داره که اون زیبایی، همه چیز به غیر از خودش محسوب میشد‌.

البته که اون هیچوقت از خودش عکس نمیگیره چون از خودش متنفره.از اينکه چطور يجورِ عجیب به نظر مياد متنفره.

از اينکه ضعیف بود متنفره.

از اینکه به راحتي مريض ميشه.

از اینکه همه اونو بی مصرف صدا میزند.

از اینکه بدرد هیچی نمیخورد.

شايد به همين خاطر پدر و مادرش اونو ترک کردند چون اونا هم ازش خسته شده بودند.

آهی کشید.از وقتی که یادش بود همیشه به راحتی مریض میشد و بیماری قلبیش در این زمینه بی تاثیر نبود.

آرزو میکرد کاش میتونست مثل یه آدم عادی کلی دوست داشته باشه که باهم شوخی کنن و بخندن و همیشه باهم بمونن.

اما کدوم احمقی کسی مثل اون رو میخواست؟

خونه  همیشه ساکتش باز بهش یاد آوری کرد که تنهاس برا همین  ایندفعه با یه لباس گرم تر دوباره بیرون رفت تا یکم قدم بزنه.

بدون هیچ مقصدی.جونگکوک  به مردم زل زده بود که چطور با دوستا و خانوادشون  میخندن و خوش میگذرونن.

با دیدن اونا لبخندی روی لباش اومد.

همینطور که داشت راه می‌رفت سرش رو بالا اورد و با دیدن عکس کیم تهیونگ لبخند کوچیکی زد.

کیم تهیونگ مدل شرکت گوچی و ایدول معروفی بود و جونگوک واقعا به اون افتخار میکرد.

«امیدوارم یک روز بتونم از نزدیک ببینمش.»

کیم تهیونگ آیدل اون بود.

اون خیلی به تهیونگ حسودی میکرد چون اون لعنتی از هر لحاظ کامل بود!

همیشه ارزو میکرد که کاش تو زندگی واقعی فقط یکبار اونو ببینه.

گوشی جونگکوک پر از عکسای تهیونگ بود که از گوگل کش رفته بود و ۳پوستر هم از اون آیدل داشت.

جونگکوک پول کافی برای خرید لباس های تهیونگ و رفتن به کنسرت اون رو نداشت.

مهم نبود چقدر تلاش کنه تا تو پولاش صرفه جویی کنه اون هیچوقت نمیتونست اونو ببینه.

IT STARTED IN A WRONG SENT|| VKOOKWhere stories live. Discover now