find you 3

3.1K 403 31
                                    

Jimin

کلا تموم چیز هایی که درمورد اون شخصی که اسمش vبودگفت باعث شد ترسم بیشتر شه و کم تر زبون درازی کنم و زنده بمونم .
اون روز رو کلا کار نکردم و به حرفای جین گوش میکردم بعد ساعت هشت که کارش تموم شد باهم به کافه مجهز اونجا رفتیم واقعا یه جای شیک بود اگه تو این موقعیت نبودم کلی ذوق میکردم ولی چه میشه کرد اینم شانس منه.
چون من به عنوان یه فرد اضافی خدمتکار شده بودم جین دنبال کار بود برام نمیشد که هر روز کنار هم باشیم که .

چون من به عنوان یه فرد اضافی خدمتکار شده بودم جین دنبال کار بود برام نمیشد که هر روز کنار هم باشیم که

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

اینم عکسی از کافه ...

باهم دوتایی رو یکی از میز ها روبه روی هم نشسته بودیم که یهو یه نفر هم اومد پشیمون نشست اول به اون شخص و بعد به جین نگاه کردم که جین شروع به حرف زدن کرد: سلام سهون چطوری پسر؟

_:مرسی سلامتی از تو چخبر؟

+:همینطور که میبینی من درگیر پیدا کردن کار ساده برا جیمینم.

به طرف من نگا کرد
_:اوه بس تو جیمینی؟
سرما رو به نشونه مثبت تکون دادم

_:کلا حرفت پخش شده تو همه جا

+:حالا بیخیال این تقصیر جیمین که نبوده پدرش اون کارو انجام داده بعد ببینم کاری چیزی سراغ نداری براش که انجام بده و خودشو تمام روز مشغول کنه ؟؟؟

_:خب میتونه بیاد پیش من و باهم کار کنیم خودت که میدونی سرمون چقدر اینجا شلوغ میشه

جین به من نگاه کرد : جیمین نظرت چیه اینجا کار کنی البته میتونی تو تمیز کاری هم به خانوم مری کمک کنی باز خودت میدونی
سریع جواب دادم : اره فکر خوبیه از اینجا هم خوشم اومده

_: بس فردا منتظرتم ساعت هشت صبح

باشه ای گفتم که پاشد و با یه فعلا رفت سر کارش
: جین راستی من کی بدم خونه الان که دیگه کاری برا انجام ندارم

_:جیمین تو دیگه نمیتونی بری خونت مطمعنا که ادمای مافیا اونجان تا پدرت رو گیر بندازم

با تعجب نگا کردم: بس من کجا بمونم؟
_: پشت ساختمون که خونه ویلایی هست برا خدمتکارا با اتاق های مختلف باید اونجا بمونی می خوای بریم؟ نشونت بدم .

find you Where stories live. Discover now