Jimin
با جمله ای که وی بهم گفت احساس کردم دلم گرم شد ، برای اینکه یه نفر به احتیاج داره ، یه نفر با بودنم شاده.
اما باید بهتر رفتار میکرد این اصلا روش خوبی برای ابراز علاقش نبود .
با دیدن کابوس از خواب پریدم که دیدم توی اتاق خودم نیستم ، دیشب نمیدونم چطوری خوابم برده بود .
از تختش پایین اومدم ، کل اتاق رو نگا کردم اما نبود شکر .
به بدنم نگا کردم که لباس خواب تنم بود ینی اون لباس تنم کرده؟؟؟
خواستم از اتاق بیرون برم که در باز شد و لی چانگ وارد شد لی چانگ: صبح بخیرجیم: صبح بخیر
لی چانگ : آقای وی پایین منتظرتون هستن
جیم : اوک الان میرم
از کنارش رد شدم و به اتاق خودم رفتم تا لباس هام رو عوض کنم کمرم درد میکرد و باعث میشد یکم لنگ بزنم .
وارد که شدم اول به اتاق بچه رفتم اما تام نبود ، یا خدا ینی کجاست .
لباسام رو سریع عوض کردم و یه تیشرت سفید و شلوار مشکی پوشیدم.
از پله ها پایین میرفتم و احساس درد تو کمرم بدتر میشد ، به پایین پله ها که رسیدم یکی از خدمتکارا منو بالکن راهنمایی کرد .
در و برام باز کرد که، نگاه همه به سمت من برگشت کوکی و جین هیونگ رو به روش نشسته بودن و تام هم بغلش بود .جین: به ببین کی اینجاست آقای فراری
با حرفی که زد کوکی خندید
جیم: هیونگ جدیدا نمک خیلی میریزیجین : هار هار بیا بشین کارت داریم
کلا چهار تا صندلی بود که فقط یکیش خالی بود که اونم کنار وی بود .
به مجبور کنارش نشستم ، از وقتی اومدم نگاهم نمیکرد ، به خیال خودش باهام قهر کرده بود .
شاید دوباره فرار نکنم اما پدرت رو درمیارم آقای ویوی: بس برای بازدید باید امروز اونجا بریم؟
کوکی: اره به ما هم دیشب خبر دادن ، ولی چون تو کار داشتی (با حالت شیطونی به جیمین نگاه میکنع) نخواستم مزاحم بشم
چشم غره ای تحویلش دادم که آروم خندید
جین از جاش بلند شد و کوک هم پشت سرش بلند شد : بس عصر منتظرتونیم
و با یه خدافظی رفتن .
به وی نگاهی انداختم که دیدم حرفی نمیزنه و به گوشه ای خیره شده ، تام هم تو آغوشش به خواب رفته بود .
YOU ARE READING
find you
Action+:چرا باید گیر این آدم های بی رحم بیفتم پسری که مجبور میشه بجای پدرش بدهی بپردازه اونم به بزرگ ترین باند مافیای شهر... 🔞 (کامل شده ) ژانر : اسمات ،کمی طنز ، عاشقانه، مافیا ، جنایی کاپل اصلی : ویمین