Jung kook
امروز همه جا تعطیل بود و همه مردم تو خونه هاشون بودن . نزدیک ظهر بود و حوصلم پوکیده بود ، شوگا هم از صبح تو اتاق کارش مشغول کار بود .
در اتاقش رو باز کردم ، سرش رو روی میز گذاشته بود و خودکار رو توی دستش بازی میداد.
کوکی: عزیزم؟شوگا: بله ؟
کوکی : حوصلم سر رفته
شوگا : ول من برعکس تو خیلی کار دارم
هنوز توی همون حالت بود .
داخل رفتم و به میز کارش تکیه دادم ، سرش رو بلند کرد
کوکی : یکم استراحت برات بد نیستشوگا : اره خیلی خستم ولی باید این کار هارو تموم کنم
کوکی: نظرت چیه به بچه ها بگیم ناهار بیان اینجا ؟
شوگا: اما ما که مواد غذاییمون کم مونده تموم شه ، الان هم همه جا بستست
کوکی : خب هر کاپل برا خودشون غذا میپزن و موادش رو هم خودشون میارن
شوگا: بیخیال کوک
کوکی: تورو خدا خوش میگذره
شوگا : نه
با ناز روی پاهاش نشستم
کوکی : خواهشششصورتش رو نزدیک آورد: به من چی میرسه؟
دستم رو به لبش کشیدمکوکی : یه شب هات
یه ابروش رو بالا داد و کمی فکر کرد
شوگا : خب از رو پاهام بلند شو
ناراحت بلند شدم و سمت در رفتم
شوگا : بهتره زود تر زنگ بزنی تا زود برسن
سرش تو برگه ها بود که اینو گفت ، با خوشحالی سمت موبایلم رفتم تا به بقیه زنگ بزنم ....
Jimin
از شدت کمر درد گوشه چشم هام رو باز کردم
صدای وی رو میشنیدم ، انگار داشت با تلفن حرف میزد
روی تخت نشستم و طرف میز کارش نگا کردم که روش نشسته بود و فکر میکرد.
متوجهنگاه من شد و با لبخند سمتم اومد
وی: صبح بخیر زیبای خفتهجیم : صبح بخیر
وی : درد داری؟
با حالت مسخره گفتم : درد ؟ نه بابا الان می خوام بلند شم برات بندری برقصم
آروم خندید سمت حموم رفت و بعد یه چند دقیقه بیرون اومد
وی: بیا برات اب داغ تو وان پر کردمجیم : نمی تونم بلند شمممم
عصبی داد زدم
که با نیش خند سمتم اومد ، پتو رو کنار زد که باعث شد از خجالت خودم رو جمع کنم .
ولی اهمیت نداد و منو با یه حرکت بلند کرد
جیم: نندازی منو زمین آقای سوپر منوی: نگران نباش عزیزم محکم گرفتمت
وارد حموم شد و منو آروم تو وان گذاشت
با برخورد اب داغ با بدنم احساس عالی ای بهم دست داد و درد کمرم کمرنگ شد .
YOU ARE READING
find you
Action+:چرا باید گیر این آدم های بی رحم بیفتم پسری که مجبور میشه بجای پدرش بدهی بپردازه اونم به بزرگ ترین باند مافیای شهر... 🔞 (کامل شده ) ژانر : اسمات ،کمی طنز ، عاشقانه، مافیا ، جنایی کاپل اصلی : ویمین