find you 26

2.3K 326 67
                                    

Jimin

یه هفته از روزی که رفتیم خونه ی کوک و شوگا میگذره .
وی هم همون روز برگشت برای یه کار واجب به مسافرت رفت . توی این یه هفته انقدر پورن نگا کرده بودم که زیر چشم هام گود شده بود . حالا بماند که خودم رو با انگشت هام گشاد کرده بودم ، انقدر حشری شده بودم که لحظه شماری میکردم تا وی برگرده و یه کار بد انجام بدم که بخواد منو تنبیه کنه .
اما الان آخر هفته بود و هیچ خبری از وی نبود ، اعصابم کلا خورد بود .
تام رو با خودم به حیاط عمارت بردم و کلی با خرگوشش بازی کردیم ، هوا یچیزی بین خنک و گرم بود .
روی زیر انداز دراز کشیدم و به صورت خوابالوی تام نگا کردم از وقتی که آورده بودمش پیش خودم بزرگ تر شده بود .

نفهمیدم چی شد که خوابم برد.

با صدای زنگ گوشیم بیدار شدم که دیدم کوکی داره زنگ میزنه ، تا خواستم جواب بدم قطع شد .
یه لحظه واستا ببینم من کی اومدم اتاقم؟
به سمت در اتاق رفتم و بازش کردم یچیزی حدود ساعت چهار بود ، توی راه رو لی چانگ رو دیدم

جیم : سلام لی چانگ

لی چانگ: سلام

جیم : میگم امم وی اومده؟

لی چانگ : بله یه ساعتی میشه که اومدن و الان تو اتاقشون هستن .

جیم : ممنون

باز به سمت اتاق خودم برگشتم باید برای تحریک کردن وی چیکار میکردم ؟ من هنوز کامل باهاش آشنا نشدم و شخصیتش رو خوب نمیشناسم .

هودیه زرد و گشادم رو پوشیدم به موهای زردم هم کمی حالت دادم و فقط به لب هام برق لب زدم .

و به سوی اتاق وی راه افتادم ......

در رو آروم وا کردم ، صدای شیر آب میومد بس ینی حموم بود رفتم و رو تختش نشستم تا در بیاد .
دیگه خیلی داشت طول میکشید برا شیطونی رفتم و یهو در حموم رو باز کردم.
زیر دوش بود که با تعجب سمتم برگشت
من هم ریلکس یه نگاه به سر تا پاش کردم و گفتم : او یس

و بیرون اومدم ، این حرف خودش کافی بود تا بیرون بیاد و منو به فاک بده .
باورم نمیشه تا دیروز به چیا فک میکردم و الان به چی فک میکنم . بعد پنج دقیقه از حموم در اومد و یه حوله کوچیک که فقط پایین تنش رو پوشونده بود تنش بود .

دستاش رو باز
وی : زود باش بیا بغلم بیبی بوی

جیم : دلت برام تنگ شده بود

سرش رو کج کرد : مگه میشه دلم برای تو تنگ نشه
خیلی آروم رفتم رو به روش که محکم منو به آغوش کشید.
سرش رو توی گردنم فرو کرده بود
وی : بس او یس؟

شروع کردم به ریز خندیدن
وی: حیف که الان باید برم پایین چون قراره مهمون بیاد وگرنه میدونستم چجور به حسابت برسم .

find you Where stories live. Discover now