Jiminتق تق ( مثلا صدای دره😂)
با باز شدن در کوکی پرید بیرون
کوکی : بالاخره افتخار اومدن دادید بهمونتام : عمو کوکی
با دو بغل کوک پرید و کوک هم کلی بوسش کرد
پوکر نگا کردم
جیم:نظرت چیه بریم؟ توکوکی: بیا داخل
وارد شدیم و سمت مبل های گوشه اتاق حرکت میکردیم ، توی این فکر بودم که چقدر زندگیم توی این پنج سال تغییر به این بزرگی کرد و گرنه من همون پسری بودم که روز برفی از پنجره بیرون رو نگا میکردم ...
روی یکی از مبل ها نشستم
جیم : شوگا نیس؟درحالی که تام رو از بغلش پایین میزاشت: نه ، امشب شب کاره میتونید اینجا بمونید
جیم : نمیدونم چرا شما علاقه دارید من خونتون بمونمریز خندید :خب خیلی وقته نبودی باز
تام بد قیافه مظلوم کنارم اومد
انگشت اشارم رو بالا اوردم
جیم : نه نمیشه فکرشم نکن تامتام : تلوخدا🥺
کوکی : اره بمونید دیگه می شینیم فیلم هم نگا میکنیم
با چیپس و پفک سمتمون اومد
جیم: نه کوک ممنونتام : باباییییی ، چی میشه اخه
کوکی : واقعا که سنگ دلی
جیم :( زیر لب) شعت، اوکی
تام : یوهااااا
کوکی : بیا تام خوراکی بخور
توام که کلاس میزاری برا من جیمین انگار می خوام بهت تجاوز کنمتام سمتم برگشت : بابا تجاوز چیع؟
جیم : کوک دهنت رو ببند و کنار بچه درست بحرف
کوکی: تام بزرگ شدی میفهمی ، فعلا بیا خوراکی هارو بخور
بعد خوردن شام و نگا کردن یه سریال چرت که کوک انتخابش کرده بود سمت اتاق ها رفتیم
تام هم توی بغلم خوابش برده بود
کوکی : از اتاق مهمون استفاده کن بعد بیا اتاقم باهات حرف دارمیکی از ابرو هام رو بالا دادم
کوکی: جیمیننن ما هردو بات هستیم و من به شوگا خیانت نمیکنم
جیم : اوکی باو
در اتاق رو آهسته باز کردم و تام رو با خرس قهویش روی تخت گذاشتم و پتو رو هم روش کشیدم
به صورتش نگاه کردم ، قطعا اون کسی بود که باعث شده من تا الان از نبود وی خودکشی نکنم ، از لپ هاش بوسیدم و از اتاق خیلی آروم بیرون اومدمتقه ای به در زدم
که آروم باز
کوکی : بیا توبا نگاهی مشکوک وارد شدم و روی تخت نشستم ، اون هم بعد من روی صندلی نشست
جیم : خب؟
کوکی :یچی مشکوکه جیمی
تعجب کردم داشت راجب چی حرف میزد : به چی؟
YOU ARE READING
find you
Action+:چرا باید گیر این آدم های بی رحم بیفتم پسری که مجبور میشه بجای پدرش بدهی بپردازه اونم به بزرگ ترین باند مافیای شهر... 🔞 (کامل شده ) ژانر : اسمات ،کمی طنز ، عاشقانه، مافیا ، جنایی کاپل اصلی : ویمین