find you 17

2.6K 350 52
                                    

Jimin

صبح که بیدار شدم اول به حموم رفتم ، توی حموم به بدن خودم نگا کردم که چقدر از اون هرزع بهتر بود.
با تصور اینکه من جای اون پسره بودم داغ کردم و سریع از فکر بیرون اومدم .
وقتی از حموم در اومدم و هودی زرد و سرهم ابیم رو پوشیدم .
به موهام کمی حالت فری دادم که خیلی هم بهم میومد ( تو هرکاری کنی بهت میاد )

به موهام کمی حالت فری دادم که خیلی هم بهم میومد ( تو هرکاری کنی بهت میاد )

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.


گوشیم رو برداشتم و مثل همیشه با هیونگ هام مشغول صحبت شدم .
از اینکه جین و سهون رو داشتم خوشحال بودم اون ها واقعا تکیه گاه خوبی هستن که میتونستم گاهی اوقات بهشون تکیه کنم .
خانوم سوزی هم کمی بعد اومد و به اتاق بچه رفتم برای رسیدگی به تام ، من هم مشغول صحبت با جین هیونگ بودم .
جیم: چخبر هیونگ

جین : هیچ کار بدبختی و.....

جیم : ای بابا

جین: راستی شنیدم که وی مهمونی قراره بگیره

جیم : جدی؟

جین : اره فک کنم

جیم : خب تو از کجا فهمیدی ؟

جین : چون دعوتم

جیم : واتتتتتت هیونگ تو چرا باید دعوت باشی؟؟؟؟
ینی چی اخه هرچقدر که فکر کردم وی به هیونگ ربط نداره که بخواد دعوتش کنه

جین : اممم خب فک کنم بهت نگفتم که من فقط هیونگ تو نیستم ، بلکه هیونگ شوگا ، کوکی ، هوسوک و وی هم هستم .

جیم: پشمام داری شوخی میکنی دیگه اره؟

جین : نوچ

جیم : پس چرا داری الان بهم میگییییی؟
خیلی عصبی شده بودم

جین : خب جیمین من کار دارم تو مهمونی میبینمت بای

قطع کرد ، ای خدا از دست این هیونگ مردم هیونگ دارن ماهم داریم .
یعنی با وی دوست بود؟ کاملا  که گیج شدم بهتره برم یه چیز بخورم .
از اتاق در اومدم ک دیدم کارگرا همه جا مشغول کارن ، بس قرار بود یه مهمونی بگیره
سمت یکی از کارگرا رفتم : سلام ،ببخشید میتونم یه سوال بپرسم؟

_:بپرس

جیم : برای چی همه دارن عمارت رو برق میندازن ؟

_:آقای وی تصمیم داره یه مهمونی دوستانه بگیره

find you Where stories live. Discover now