به دین که با چه ظریف کاری ای مشغول شستن ایمپالا بود نگاه کردم
عضلات بدنش که از اون تیشرت آستین کوتاه نازکش خودنمایی میکرد
-هی سمی به جای نگاه کردن اون شیشه پاک کن رو بهم بده
نفس عمیقی کشیدم و به سمت قفسه ی ای رفتم که شیشه پاک کن روش قرار داشت
+دین ماشین که تمیزه چرا باز...
جیزز...
با حس خیسی به سمت عقب چرخیدم
با دیدن دین که شلنگ آب رو به سمتم گرفته و با خنده بهم آب میپاشید ، سعی کردم جدی بهش نگاه کنم
اما با اون سرو وضعی که داشت نمیشد جدی نگاهش کرد
شلوارک لی آبیای که پوشیده بود پاچه هاش خیس آب بودند و اون تیشرتی که پوشیده بود خیس آب و به بدنش چسبیده بودلبخند زدم و دستم رو مقابل صورتم قرار دادم تا آب روی صورتم نپاشه
آهسته آهسته به سمت دین که با قهقهه ، به پاشیدن آب روی من ادامه میداد نزدیک شدم
+بدش من
-نه نمیدملبخند زدم و توی حرکت شلنگ رو ازش گرفتم
دین با فکر اینکه میخوام بهش آب بپاشم دستاش رو روبه روی صورتش قرار داد+نگام کن
دین دستاش رو از جلوی صورتش برمیداشت و ریز ریز میخندید و به نهی سرتکون میداد
-برنمیدارم میخوای بهم آب بپاشی
بیاراده لبخند زدم
اگه بقیه این دین رو میدیدند باور نمیکردند که همون دین شکارچیه
مثل من+دین نگام کن
التماسوار ازش خواستم و اون دستاش رو از جلوی صورتش برداشت و بهم نگاه کرد
به محض نگاه کردن بهم ، لبخند زدم و شلنگ رو بالای سرم بردم و آب از روی موهام به پایین جریان پیدا کرد
به دین که متعجب بهم نگاه میکرد لبخند زدم و چشمام رو بستم و آهسته شروع به تکون دادن سرم کردممیتونستم نگاه خیرهی دین رو ، روی خودم حس کنم
سرم رو تکون میدادم و قطرات آب به اطراف میپاشید
با حس کردن دست دین روی صورتم چشمام رو باز کردمدین یکی از دستاش رو روی گونهام گذاشته بود و خیره بهم نگاه میکرد
با نگاهش قلبم لرزید
اون مات توی چشمام زول زده بود و با دست دیگش ، دست من که شلنگ رو بالای سرم گرفته بودم رو مقداری جابهجا کردم و الان آب از روی سر جفتمون به پایین راهش رو پیدا میکرد
خدای من ، اون موهای طلایی قشنگش خیس آب شده بودند و بخش هایی از موهای سرش که آب ازش به پایین میریخت ، به پایین و روی صورتش قرار گرفته بودند
![](https://img.wattpad.com/cover/248579284-288-k14259.jpg)
YOU ARE READING
( Wincest )( j2 ) Supernatural / season 15 Continuation of the last part
Fanfiction📌وضعیت: متوقف شده.🪧🤎 سوپرنچرال / فصل 15 ادامه قسمت آخر : احساسی غیر از برادری ، احساسی به نام عشق Supernatural / season 15 Continuation of the last part: A feeling other than brotherhood, a feeling called love ... من عاشقت بودم و حتی مرگ من هم ن...