توهم مثل من بودی سم :) ما دوتا ترسو بودیم که عاشق هم بودند

100 16 43
                                    

به سمی خودم نگاه کردم
اون حرفی که توی سر من بود سرزنش نبود من خوشحال بودم و غمگین

خوشحال از اینکه بیخیالم نشد و غمگین از اینکه اینهمه سختی کشیده

اما حرفی که من دلم میخواست بگم این بود
دلم میخواست راجب اون حرفش بودنم
راجب اینکه گفت °°°من عاشقتم دین°°°

دلم میخواست بهم بگه این یه حرف بیهوده و از سر دلتنگی نبوده
دلم میخواست بفهمم اونم مثل منه
اونم

دلم میخواستم ازش بشنوم که سمی کوچولوی واقعا عاشق منه
عاشق منه که به خاطرم اینهمه سختی کشیده

+دین
-چیزی برای سرزنش کردن نیست ، فقط خوشحالم و ناراحت

به سم نگاه کردم

-خوشحالم از اینکه اونوقت بهم دروغ گفتی و هیچوقت بیخیالم نشدی ، اما ناراحت از اینکه بهم دروغ گفتی و اینهمه سختی کشیدی
+ولی تو عصبانی هستی دین 

خندیدم
آره اون بِچ منو خیلی خوب می‌شناسه
من عصبانی بودم از خودم
از خودم که وقتی از برزخ اومدم دروغش رو باور کردم و سرزنشش کردم

به حالت عصبی به فرمون ضربه زدم

-آره عصبی ام مرد ، عصبی ام سمی از اینکه بهم حقیقت رو نگفتی و گذاشتی بابتش سرزنشت کنمو...
+دین

یه لبخند عصبی به سم و نگاهم رو به جاده دادم

-سم من معذرت میخوام ، من نمی‌خواستم به خاطرم اینقدر عذاب بکشی

آره حرفی که توی دلم بود رو زدم

+چیزی برای معذرت خواهی وجود نداره دین ، نه از من

نگاهم رو بهش دادم
اون مثل همیشه بود اما غمگین تر

وقتی بهم می‌خنده
میتونستم غم رو توی خنده هاش ببینم
خنده های اون دروغه

پیچ رو دور زدم و با دیدن پدرم جان که بیرون از خونه ای وسط یه مزرعه ایستاده بود و ویسکی میخورد ، ماشین رو توقف کردم

-فکر کنم دیگه رسیدیم

میتونستم نگاه خیره ی سم به خودم رو متوجه بشم
نگاهی که با غمش حالمو بد میکرد

-سم اگه همینجوری بهم نگاه کنی فکر کنم کور بشی

با قصدی که از حرفم داشتم خندیدم و به سم نگاه کردم

-نگاه کردن طولانی مدت به خورشید آدم رو کور می‌کنه

و به هدفم رسیدم
سم خندید

من ، من واقعا عاشقشم
حال خرابش حالمو بد و خنده‌ی اون حالمو خوب میکنه
دروغ گفتم اگه بگم با دیدن اون چال لپاش چه طور دلم میلرزه

+تو اصلا تغییر نکردی ، جِرک

خندیدم و در ماشین رو باز کردم

( Wincest )( j2 ) Supernatural / season 15 Continuation of the last partDonde viven las historias. Descúbrelo ahora