++دین
به سمی کوچولو که به عروسک هواپیماش بازی میکرد نگاه کردم
--بله سمی ؟
++میترسم...خیلی میترسمجا خوردم و آروم به سمتش ، کنارش نشستم
--از چی ؟!
سم نگاهم نمیکرد
++بقیهی بچه ها مادر و پدر دارند ، ولی من ناراحت نیستم از اینکه مامان نداریم یا بابا هیچوقت نیست ، چون تورو دارم ... کسی که همیشه حواسش بهم هست و هیچوقت تنهام نمیزاره
بیاراده لبخند زدم و دستم رو داخل موهاش فرو بردم
++میدونم به خاطر من برگشتی ، تو میتونستی یه زندگی خوب داشته باشی ولی...
اون با وجود سن کمش ، خیلی فهمیده بود
آره همیشه تنها دلیل من برای برگشت سم بود
و دلیل برگشت من هم از اون خونه هم سمی بود
من میتونستم برای اولین بار به اون مهمونی برم اما وقتی سم رو از پشت پنجره دیدم که خیلی آروم از پنجرهی ماشین بیرون اومده و مشغول بازی با هواپیماشه یادم اومد اون جز من کسی رو نداره
من تنها کسی بودم که اون داشت
نه جان و نه مری
اون فقط من رو داشتتنها کسی که از بچگی کنارش و بهش گوش میداد
اما من همیشه بهش گوش دادم؟!
--سمی از چی میترسی ؟
سم نگاهش رو بهم داد
++دین اگه تو بری من دیگه هیچ کسی رو ندارم
و لرزش قلبم
من حتی اگه میخواستمم نمیتونستم سم رو تنها بزارم
اون تنها خانواده من و کسی بود که با تموم وجودم دوسش داشتم ...+دین!؟
به سمی لبخند زدم
آره من تنها چیزی که همیشه توی زندگیم میدیدم سمی بود
سمی کوچولوی خودمبه سم نگاه میکردم که چه طور با لبخند به بچه ها نگاه میکنه
اون چال گونهاش
موهای خوش رنگش
چشمایی که مثل اون تو دنیا نبود
چشمایی که تو هر موقعیت رنگ مخصوص خودش رو داشتسمی واقعا جذاب بود
من تموم زندگیم جذابیت اون رو قبول داشتم
آره سربه سرش میزاشتم
اذیتش میکردم
ولی همیشه قبول داشتم که اون واقعا جذابهاون تیپ مورد علاقهی من بود
و من دوست دخترایی انتخاب میکردم که مثل اون باشند
پوست برنزه
موهای تیره
آره من همیشه و همه جا سم رو میدیدم
![](https://img.wattpad.com/cover/248579284-288-k14259.jpg)
ESTÁS LEYENDO
( Wincest )( j2 ) Supernatural / season 15 Continuation of the last part
Fanfic📌وضعیت: متوقف شده.🪧🤎 سوپرنچرال / فصل 15 ادامه قسمت آخر : احساسی غیر از برادری ، احساسی به نام عشق Supernatural / season 15 Continuation of the last part: A feeling other than brotherhood, a feeling called love ... من عاشقت بودم و حتی مرگ من هم ن...