لبخند تو تنها چیزیه که آرومم می‌کنه سمی:)

90 14 84
                                    

نگاهم رو به سم دادم

اون درست دیده بود و الان عصبانی بود

منم عصبانی بودم اما شکست دادن چاک به نظرم کار سختی نبود
ما یه بار شکستش دادیم و تا آخر دنیاهم باز میتونیم شکستش بدیم

*چاک داره یه ارتش درست می‌کنه ، با تموم کسایی که از ما کینه دارند

نگاهم رو از سمی که از عصبانیت میلرزید گرفتم

*تموم کسایی که توسط ما یا بقیه‌ی افرادی که داخل بهشتند ، آسیب و شکار شدند

ابرو بالا دادم

_میخوای چکار کنی ؟
*من نقشه‌ای کشیدم که برای عملی شدن اون به شما نیاز دارم

جک شروع به قدم زدن کرد

*رووینا مسئول جادوگر ها ، کستیل فرمانده ی فرشته ها ، کراولی پادشاه جهنم و رئیس شیاطین و اما تو و سم...

زیر چشمی به سم نگاه کردم که جک بشکن زد

تویه لحظه حس عجیبی داشتم اما اون حس زود تموم شد
با دیدن تاس مرگ که کنارم معلق بود با تعجب به جک نگاه کردم

*دین تو مرگ جدید هستی ، اولین و آخرین مرگی که بهشت از این به بعد خواهد داشت ، ریپر ها به دستور تو عمل میکنند

اون حرف
یعنی من الان...

به سمی که با دهن باز بهم خیره شده بود خندیدم و اون داس رو گرفتم

*اما برای تو سم ، تو یه فرمانده ی فوق‌العاده ای ، قبلا دیده بودم که چه طور شکارچی ها و هدایت میکردی ، می‌دونی شکارچی ها داخل بهش حوصلشون سر می‌ره و دلشون برای شکار تنگ شده

اون از چی حرف میزد
با اخم به جک نگاه میکردم

*حس خوبیه که بدون ترس از مردن به شکار بری...و اما مسئولیت تو

جک به سم نزدیک شد

*تو فرمانده تموم شکارچی های داخل بهشت هستی

به سم نگاه کردم
من اون نگاهش رو میشناسم
اون عصبی بود

سم لبخند کجی زد

+اونوقت من کی گفتم کمکت میکنم ؟

چشمام رو بستم

سمی نمیتونه به راحتی از اون بیست و پنج سال بگذره
حق هم داره
منم بودم نمیگیذشتم

+ببینم هرکی خدا میشه فاز برش میداره؟
-سم بس کن

چشمام رو بستم

-خب ما باید با این مسئولیت های درخشانی که بهمون دادی چکار کنیم ؟

و بعد سوالی به جک نگاه کردم

*باید برای مبارزه آماده شیم...
۰آوردمش

با شنیدن صدای پسر نوجونی به سمت صدا چرخیدم

( Wincest )( j2 ) Supernatural / season 15 Continuation of the last partOnde histórias criam vida. Descubra agora