•Part 2•

1.5K 271 70
                                        


همونطور که لیوانای پایه بلند رو با دستمال خشک میکرد با لحن کلافه ای رو به همکارش،که تقریبا دوستش بود، و اسمش هری بود، توضیح داد:
"من واقعا درک نمیکنم..مگه من چیکارش کردم که اون اینکار رو کرد؟"

هری بطری ودکارو توی قفسه پشت سرشون گذاشت و به صدای تحلیل رفته و ناراحت کوک، لبخند زد..
دوست کره ایش زیادی معصوم بود:
"اون یه عوضیه..همچنین اون مدیر مدرسه..تو خودتم میدونی که از اول با ملیتت مشکل داشتن"

کوک دستمال رو روی کانتر گذاشت و با لحن دلخوری گفت:
"ولی من به ملیتم افتخار میکنم..فقط نمیدونم اینکه من کره ایم چه آسیبی به اون مدرسه میزد؟"

هری موهای طلایی و نسبتا بلندش رو پشت گوشش انداخت و به پسر دلخور نزدیک شد:
"کامانن پسرر..اینجا درسته آمریکاعه..ولی درست مثل رنگین کمونه..هزارجور آدم اینجا زندگی میکنن..هموفوبیک،نژاد پرست،حامی LGBT و هزار جور آدم دیگه..تو مطمعنا میتونی یه مدرسه دیگه پیدا کنی"

جونگکوک سعی کرد نشون بده که با حرفای هری آروم شده..ولی هنوزم قلب کوچیکش از اینهمه ظلمی که درحقش شده بود، درد میکرد.

با نشستن پسری روی صندلی جلوی کانتر، سعی کرد افکارش رو پس بزنه و روی کارش تمرکز کنه..
"یه چیز سبک میخوام"
با صدای پسر خوش پوش روبروش، سرشو تکون دادو از پشت سرش آبجو رو برداشت و توی لیوان نسبتا بزرگی ریخت و با لبخند جلوی پسر گذاشت..

دستش رو با پیشبند مشکی دور کمرش خشک کرد و درجواب تشکر پسر، فقط لبخند زدو به سمت آشپزخونه کوچیکشون رفت تا سینی مزه خالی شده رو، دوباره پر کنه..

پاهاش از اینهمه ایستادن درد میکرد و انگشتاش زوق زوق میکردن و پسر بیچاره فقط دعا میکرد زودتر جکسون بیاد تا شیفتش رو تحویل بده و بره خونه و فقط بخوابه..

فردا روز تقریبا سختی پیش رو داشت..
باید میرفت و توی مدرسه نزدیک خونش ثبت نام میکرد..
هرچند که هیچی از اون مدرسه نمیدونست و فقط نمیخواست وسط سال تحصیلی درسش رو ول کنه..
.
.
.
با بی حوصلگی شلوار پارچه ای و مشکی رنگش رو پوشید.
چشماش درد میکردن و بدنش برای بیشتر خوابیدن التماس میکرد..

با چشمای بسته و موهای بهم ریخته و همچنین بالاتنه لختش،به سمت سرویس بهداشتی آپارتمان کوچیکش رفت تا آبی به دستو صورتش بزنه..شاید اینجوری میتونست کمی از حس خوابالودگیش کم کنه..

شیر آب سرد رو باز کردو چند مشت به صورت مهتابیش پاشید..از حس سردی بیش از حد آب، هیسی کشید ولی اهمیت نداد و بازم کارش رو تکرار کرد..

از اونجایی که آبگرمکن خراب شده بود نمیتونست دوش بگیره..چون محض رضای خدا..اونا وسط پاییز بودن و سوز سرد هوا واقعا نمیتونست ایده خوبی برای موهای خیس پسر کره ای باشه..مخصوصا اینکه سشوارش هم سوخته بود..

• I Know Obsessed With Me •Место, где живут истории. Откройте их для себя