Part 20 "اعتماد"

353 58 43
                                    

- اتفاقی .. برای رئیس  افتاده؟

اما گریه مجال حرف زدن به زن نداد. جیمین با ناباوری به اشک ریختن زن روبه‌روش نگاه میکرد و سعی داشت تمام احتمالات بد رو از ذهنش خط بزنه اما تنها اتفاقی که میوفتاد، پررنگ شدن بزرگ ترین و بدترین و احتمالا درست ترین احتمال بود ...

***

از دفترش خارج شد و درش رو قفل کرد. برگه هایی رو که همراه خودش از دفتر بیرون آورده بود، روی میز منشی که یونگی بهش اجازه داده بود زودتر کار رو تعطیل کنه، گذاشت. روی برگه دیگه ای یادداشتی برای دختر نوشت و بهش یادآوری کرد تا فردا اول وقت بررسیشون کنه.
در اتاق رو قفل کرد و رو به روی آسانسور ایستاد و منتظر اتاقک فلزی موند. به محض ورود به داخل آسانسور، تلفن همراهش به صدا درومد و سعی داشت با گشتن بین جیب های پالتوش و کتش پیداش کنه. بعد از چند لحظه، گوشیش رو پیدا کرد و بدون دیدن اسم تماس گیرنده، جواب داد و اولین چیزی که متوجهش شد، صدای خسته و گرفته جیمین بود.

- یونگی...
- جیمین؟ چیزی شده؟

جیمین صداش آروم بود و بین پاسخ هاش با سکوت فاصله مینداخت. کند حرف میزد؛ انگار که ذهنش درگیر چیزی شده باشه و توان درک موضوع رو نداره.

- صدامو میشنوی جیمین؟
- میشه بیای دنبالم؟ ...

یونگی هر لحظه بخاطر لحن خسته جیمین و درخواست عجیبش متعجب تر میشد چون این چیزی نبود که جیمین بخاطرش به یونگی زنگ بزنه.

- حتما میام. کجایی؟
- بیمارستان

حالا نگرانی هم به احساسات پیچیده یونگی اضافه شده بود و سعی داشت با جمله های نصف و نیمه جیمین متوجه اوضاع بشه.

- مگه اتفاقی افتاده؟ تو حالت خوبه؟

جیمین نفس عمیقی کشید و جواب داد :

- من خوبم یونگی...ولی رئیسم...

و جمله اش رو نصفه گذاشت و بغض اجازه حرف زدن بهش نداد.

یونگی با گفتن اینکه براش آدرس تقریبی بیمارستان یا حداقل اسمش رو براش بفرسته، تماس رو قطع کرد و با عجله سمت ماشینش رفت.

صدای خسته جیمین نگرانش میکرد. اون کسی نبود که برای خودش گریه کنه، یا حداقل بجز زمانیکه هردو روی پل گریه کردن، جیمین رو در حال گریه ندیده بود. پسر قوی ای بود که با وجود مشکلات و آسیب هایی که میدید، اشک هاش رو نگه میداشت تا تنها چیزی که براش به اسم غرور مونده حفظ بشه. ولی یونگی دوست داشت که به فضای غمگین پسر وارد شه. میخواست هربار که ذره ای شونه های جیمین سمت زمین خم میشدن، دست هاش رو دورشون حلقه کنه و براش تکیه گاه باشه.

Saviour [Yoonmin Ver.]Où les histoires vivent. Découvrez maintenant