زین کنار تخت نشست و نگاهی به اطراف کرد
:شبیه دیوونه های تو فیلما شدی
:میدونی اینا بخاطر قرصایی بود که بهم میدادی?
زین چشماشو چرخوند
:خودت التماس میکردی برات بیارم , بهت گفتم خوب نیستن تو گوش نمیدادی
:مگه تو هم نخوردی? چرا تو اینجوری نشدی?
زین شونه هاشو بالا انداخت
:شاید چون من مشروب و قرص و وید و ترکیب نمیکردم با غصه هام قورت بدم بره پایین ,تازه من فقط دو بار خوردم
:خیلی خب باشه , ولی ... یادته یه دختر موبلوند بود که همیشه بهم گیر میداد ?
زین کمی فکر کرد
:نه یادم .... اره اره یادم اومد , خب?
:اون کجاست ?
:من چه میدونم لابد تو مدرسه یا یه خراب شده ی دیگه , حالا بیخیال بگو کی مرخص میشی?
:نمیدونم ولی هی میگن خیلی زود , شاید فردا!
:زودتر مرخص شو باز این سال آخری رو نیفتی من دیگه تحمل خوندن دوباره ی این کتابارو ندارم
:من میفتم به تو چه?
:خب من بدون تو چیکار کنم منم میفتم مثل پارسال
:زر نزن تو پارسال واقعا گند زدی
:ولی امثال نمره ی c هم دارم هه
:زین c چیزی نیست که بهش افتخار کنی
کمی سکوت کرد و بعد خیره شدن به زین سرشو پایین انداخت
:خدارو شکر که همه اش کابوس بود , داشتم دیوونه میشدم
:اره من دوست ندارم با سوختن بمیرم , وقتی فهمیدم دکترت همون مرد خونه رو به روییتونه پشمام فر خورد
:چقدر فکرای عجیب غریب در موردش کردیم
:چند سالشه?
: ۲۶ یا ۲۷ یادم نمیاد دقیق
:تو هم اینجوری شدی? ... منم حس میکنم یه جوری شدم مثلا هر چی فکر میکنم گاهی یادم نمیاد دو شب پیش چیکار کردم
:بهتره کمتر وید بکشی
:زر نزن بابا ... من باید برم جیمز پایین منتظره
:چه جالب , با جیمز اومدی?
:اره , چند شب پیش خونه نرفتم باور کن یادم نمیاد کجا رفتم واسه همین فکر میکنن من یه چیزی زدم و بهشون نمیگم , مادرم گفت میره پیش تاملینسون حواست بهش باشه

BINABASA MO ANG
The Man
Fanfiction❌COMPLET❌ #ژانر : معمایی_رومنس #larry اون مرد تو خونه ی رو به رویی ما زندگی میکنه