Ep.9

568 170 413
                                    

زین کنار تخت نشست و نگاهی به اطراف کرد


:شبیه دیوونه های تو فیلما شدی


:میدونی اینا بخاطر قرصایی بود که بهم میدادی?



زین چشماشو چرخوند


:خودت التماس میکردی برات بیارم , بهت گفتم خوب نیستن تو گوش نمیدادی

:مگه تو هم نخوردی? چرا تو اینجوری نشدی?


زین شونه هاشو بالا انداخت

:شاید چون من مشروب و قرص و وید و ترکیب نمیکردم با غصه هام قورت بدم بره پایین ,تازه من فقط دو بار خوردم

:خیلی خب باشه , ولی ... یادته یه دختر موبلوند بود که همیشه بهم گیر میداد ?


زین کمی فکر کرد


:نه یادم .... اره اره یادم اومد , خب?



:اون کجاست ?



:من چه میدونم لابد تو مدرسه یا یه خراب شده ی دیگه , حالا بیخیال بگو کی مرخص میشی?

:نمیدونم ولی هی میگن خیلی زود , شاید فردا!

:زودتر مرخص شو باز این سال آخری رو نیفتی من دیگه تحمل خوندن دوباره ی این کتابارو ندارم


:من میفتم به تو چه?


:خب من بدون تو چیکار کنم منم میفتم مثل پارسال


:زر نزن تو پارسال واقعا گند زدی

:ولی امثال نمره ی c  هم دارم هه

:زین c چیزی نیست که بهش افتخار کنی


کمی سکوت کرد و بعد خیره شدن به زین سرشو پایین انداخت

:خدارو شکر که همه اش کابوس بود , داشتم دیوونه میشدم

:اره من دوست ندارم با سوختن بمیرم , وقتی فهمیدم دکترت همون مرد خونه رو به روییتونه پشمام فر خورد


:چقدر فکرای عجیب غریب در موردش کردیم


:چند سالشه?

: ۲۶ یا ۲۷ یادم نمیاد دقیق


:تو هم اینجوری شدی? ... منم حس میکنم یه جوری شدم مثلا هر چی فکر میکنم گاهی یادم نمیاد دو شب پیش چیکار کردم


:بهتره کمتر وید بکشی

:زر نزن بابا ... من باید برم جیمز پایین منتظره


:چه جالب , با جیمز اومدی?

:اره , چند شب پیش خونه نرفتم باور کن یادم نمیاد کجا رفتم واسه همین فکر میکنن من یه چیزی زدم و بهشون نمیگم , مادرم گفت میره پیش تاملینسون حواست بهش باشه


The Man Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon