سیاه ... کمی سیاه ... خاکستری ... تار ... سیاه بلند ...
همون مرد بود با قد بلندش ایستاده و چیزی رو که به سقف چسبیده بود و درست میکرد
حداقل اینطور بنظر میومد:قرار نیست فرار کنی درسته? تو که نمیخوای دردسر بسازی با تشکر از
قلاب و رها کرد و به لویی نگاهی انداخت
:کالینز که سناتوره فیلم های خوبی از تصادف ازت گرفته شده
لویی ترسید و خواست چیزی بگه که اون مرد دستشو بالا گرفت
:همه ی اون فیلم ها دست منه , چیزی که کالینز داره تکرار همون فیلم های قبلیه ....
چند لحظه ایستاد ولی لویی چیزی نگفت پس دستبند و چرخوند
:اره , خواهش میکنم قابلی نداشت و اینکه باید حرف بزنی ... دستتو ببندم یا بهت اعتماد کنم ?
لویی سرشو تکون داد و کمی عقب رفت چون به دیوار خورد و نتونست عقب تر بره
:نه ..نه فرار نمیکنم
:خوبه حالا وایسا سر پا
لویی چند لحظه فقط به اون مرد نگاه کرد , اما بلاخره بلند شد
نمیدونست قراره چی بشه و همین اونو میترسوندمرد بدون فوت وقت دستشو سمت گلوی لویی برد و به دیوار کوبیدش , فشار انگشت هاش راه اکسیژن و محدود و محدود تر میکرد
سرخی صورت و اشک هایی که از چشم لویی میومد کاملا اوضاع و نشون میداد اما بدتر از اون این بود که هرچقدر مشت و لگد میزد انگار اون مرد تمام عصب هاشو از کار انداخته بود ... اروم و بی حس فقط بهش خیره شده بودرهاش کرد و لویی با سرفه های ممتد روی زمین افتاد
دستشو رو گلوش کشید و دست دیگه اش به کف سرد و خاکی اتاق ستون شد:وضعیت دستگاه تنفسیت داغونه , فقط ۳۰ ثانیه !
مرد سرشو تکون داد و پای لویی رو گرفت و بدون توجه به کوبیده شدنش روی زمین اونو کشید و سمت قلابی که به سقف زده بود برد
لویی دستاشو رو زمین میگرفت اما هیچی مانع کشیده شدنش نبود
دور مچ پای چپش چیزی پیچیده شد چرخید و چرم شکی دور پاشو دید خواست روی زانو و دست فرار کنه که اون مرد طناب و کشید و لویی با یه پا تو هوا آویزون شد
درد عجیبی تو زانوش نشست و دادش توی اتاق خالی از کفپوش پیچید و چندبرابر به گوش رسید
:یه حلقه ی دیگه بالای طنابه , پای راستتو ببر بالا و توش قلاب کن اگه این کارو نکنی پات میکنه
اون مرد بعد اینکه یه چهار پایه کمی دور تر گذاشت از اتاق بیرون رفت ... لویی میخواست بگه نرو میخواست اون مرد و قانع کنه اما
درد اونقدر زیاد بود که جز داد زدن تقلا برای نجات دادن پاش از حداقل در رفتگی پای راستشو تو قلاب ببره

YOU ARE READING
The Man
Fanfiction❌COMPLET❌ #ژانر : معمایی_رومنس #larry اون مرد تو خونه ی رو به رویی ما زندگی میکنه