هری از آزمایشگاه بیرون اومد و با بسته شدن در دستکش هاشو دراورد
:چطور پیش میره?
هری نگاهی به بالا انداخت و بعد سمت پله ها حرکت کرد
:فکر میکردم این ایالت مشکلات بیشتری داره ولی انگار اونقدر بیکاری که هر روز اینجا باشی
:شاید بهتر باشه بعد کار های سرخودی که میکنی بیشتر حواسم بهت باشه
هری حالا رو به روی کالینز ایستاد و اخمهاش توی هم رفت
:سرخود?!
:جریان هفته ی پیش , بیرون بردن لویی
:تو فکر میکنی کسی هست که اندازه ی مادرم دوسش داشته باشم?
:فقط به این فکر میکردم چرا به مدرسه ای که لویی میره علاقه ی خاصی داشتی , شاید رفت و آمد های تو باعث شد به اون پسر برسم?
هری سعی کرد عصبانیتشو پنهون کنه
لبخندی زد و با بیخیالی شونه هاشو بالا انداخت: اگه فکر میکنی اینطوریه برام اهمیتی نداره
چند قدم جلوتر ایستاد و فقط سرشو چرخوند طوریکه کالینز نیم رخ هری رو میدید
:میتونی بری پایین و تیکه های پسر مورد علاقه امو جمع کنی
کالینز که متوجه پوزخند هری نمیشد دستهاشو از جیبش دراورد و سریع از پله ها پایین رفت
دوید سمت ازمایشگاه و درو باز کرد , با رسیدن به اتاقی که لویی توش بود تو چهارچوب در خشکش زد وقتی دید هر تیکه از لویی یه گوشه از اتاق افتاده:هریییییییی , مرتیکه ی حرومزادهههههه
سریع دکمه ی کنار دیوار و زد و منتظر کمک موند تا بتونه لویی رو به زندگی برگردونه اما تنها چیزی که گیرش اومد تصویر هری روی مانیتور بود
:Did you get the message?
:لعنت بهت لعنت بهت , باشه باشه این پسر برات ارزشی نداره فیلیپ و بفرست پایین داره میمیرههههه
هری لبخندی زد و کمی دور شد
:نظرت چیه خودت فیلیپ و پیدا کنی?
:قسم میخورم اگه لویی بمیره مادرت و دیگه نمیبینی , قسم میخورم هری
هری چشمهاشو با عصبانیت بست و دستهاشو مشت کرد
:تو یه بزدل آشغالی که مثل یه بازنده تهدید میکنی
و همینکه کالینز خواست دوباره داد بزنه فیلیپ از در وارد اتاقک شد و شروع کرد به کنار هم گذاشتن اعضای بدن لویی
.................
زین کنار جیمز روی جعبه های چوبی بزرگی که داخل نجاری بود نشست و به لویی نگاه کرد

VOUS LISEZ
The Man
Fanfiction❌COMPLET❌ #ژانر : معمایی_رومنس #larry اون مرد تو خونه ی رو به رویی ما زندگی میکنه