روي يكي از صندلي هاي توي سالن نشستمو كيفمو گزاشتم رو پام به روبه روم زل زده بودم و فقط صورت اون جلوم بود ...
-أشلي ؟ wtf ! تو چت شده ؟
ضمير داره توي سرم اكو ميشه !
خوب اون ميتونه خفه بشه !
-پسره ي عـوضي !
-اإإإممم ... با من بودي ؟
چي ؟
-چي ؟!
-خوب تو ...الان به گفتي عوضي ! ؟ هاهاها..
چي ؟ اين پسر خوشگله چي ميگه ؟
-فاك ، نه!
- پس با خودت حرف زدي ؟
-فكرام به تو ربطي نداره !؟
- أهان پس فك ميكردي ؟! هاهاها
جوري ك اون ميخنده شايد هيچ كسِ ديگه اي نَتونه ...شِت !
واي خداي من معلوم نيست چقدر وقته اينجا نشستم ...ولي خوبيش اينكه لاقن يه پسره خوشگل پيشمه !
-خفه شو أش !
ضمير واقعا نميتونه دهنشو ببنده ؟
-شايـد آقاي ...؟ خوب...فرفري ؟؟...هاهاها؟
-هولي شيت ...هاهاهاهاهاعاعا..نه ...من استايلزم ، هري ...سال أخريمو خومون خوب...
- اووووو ...وايسا...تند نرو ...من فقط اسمتو پرسيدم پسر !
اون خيلي پر حرفو فضولي ...ولي اون چاله كنار لبش واقعا ديونه كننده است و با نمكش كرده ...!
-خوب من فك كردم ك دلت ميخواد بدوني ..
واو ...چشماش مثله سگ پاپي بود ... أگه من أش نبود و جاي من يه دختري مثه لورن بود حتما ميپريد بقلش !
-هُمممم...خوب علاقه اي ندارم..هاهاها
-تو چرا بيروني ؟
-خيلي سوال ميپرسي !
- خوب من ك الان ١ ساعته اومدم دستشويي !
-اووو پس بگو چرا حالت خوب نيست پسر ..!
شايد سعي كردم شوخي كنم ؟ نميدونم؟
- منم از كلاس توسط يه آشغال بيرون شدم ...
سعي كردم زير لب بگم...
شنيد ؟ نميدونم ...
-هولي فاكينگ شِت ! روز اول دختر ؟ اين محشره ...
چشماش گرد شده بودن ! اگه ميفهميد چرا گرد ترم ميشد !
-هـِ ...
يه پست خند تحويلش دادم ...
هميشه همينطور بوده و هست من از بچگي تصميم گرفتم قلبمو سنگ كنم و بد باشم تا ديگه با چيزي نشكنه و نرم بشه !
-خانم ...؟
-أشلي ...و ديگه به من نگو خانم !
از جام بلند شدمو با خنده بهش فاك دادمو دور شدم ...
فك كنم چند با ر صدام كرد ...نميدونم ...شايد !
-واي ....لورن نگو ك دوباره شمارتو گم كردم ...
-آخخخخخ...
-ببخشيد خانم ...
صداش ؟
-هي هواست كجاست عوضي ؟ لباسام خاكي شدن ! أخه مگه ك...و ...ر...ي ؟
سرمو أوردم بالا و و...او ...
- هي هي ببين كي اينجاست ...چقدر دنيا كوچيكهه.هاهاها
-جكت خيلي مسخره بود ...خنديديم !
بايد اعتراف كنم عضلاتش خيلي سفت و خوش فرم بودن ...و اون بو ؟ فاك أش تو چطور نفهميدي اونه ؟!
-شايد ...
-برو بابا !
انگشت فاكمو براش گرفتم دور شدم ...صداي خندش توي سالن اكو شد و نميدونم چرا ولي با خندش منم خندم گرفت ...خوب راستش اين اولين باره...
بعد از سر و كله زدن با أقاي لوكاس و پر حرفياش ! و يه چرت كوچيك با خانم ويليام بالاخره روز مسخره توي مدرسه تموم شد ...
خوب شايد يه نخ سيگار بعد اين همه اتفاق بتونه خوب باشه و سردردمو تسكين ببخشه !
- ولي تو هنوز كامل به سن ١٨ سالگي نرسيدي !
اوه ضمير خيلي رو مخه ! آخه به تو چه عوضي ؟
اوه فاك ...من ك آتيش ندارم ...
و بين اين همه دانش آموز ك داىن ميرن خونه من از كي بگيرم ؟؟؟!
- إهمم إهممم ...فك كنم يكي آتيش ميخواد ؟
-فاك ...تو نميتوني منو تنهام بزاري عوضي؟
- تو توي تختم اينقدر وحشيو بد اخلاقي ...هاهاها
-ميتوني امتحان كني تا ببيني چي ميشه أشغال پست !
-او ...او ...من فقط ميخوام بهت أتيش بدم دختر بد آروم باش !هاهاهاه
دوباره اون زبون لعنتيش بين دندوناش بود و شت ...اون بو هميشه دنبالشه !
-فاك يو !
-باشه ميرم -_-
-قبلش سيگارمو راه بنداز !
- تو ك نميخواي ؟
فاك نه ...من كي گفتم نميخوام ؟
- اگه دوست نداري برو عوضي ...
اون سيگارمو روشن كرد و بدونه هيچ حرفي رفت ...
به خونه ك رسيدم ...مامانم تو خونه نبود منم يه بتري آب برداشتمو در حالي ك به سقف زل ميزدم رو مبل خوابم برد ...
نميدونم ؟ خابم برد ؟
-----------------------------------------
راي و نظر بديد بعضياتون فقط ميخونيد :(
اگه نظر داديد قسمته بعدو ميزارم ...:)
