part 2

1.3K 116 8
                                    

واو چه قدر شلوغه ! همه به هم برخورد ميكنن ، توي راه اون دختره ي هرزه ، چي بود اسمش ؟

-إما

آره آره همون ، ديدمش به زور از دستش فرار كردم ...دختره ي اويزون ! نگاه هاي زيادي رو منه . انگار تا حالا آدم نديدن ، يا شايدم واسه سال اولي ها عجيبم ! هه :)

توي سالن خيلي شلوغه ها همه حاله خاصي دارند ، ولي من ك چيزي حس نميكنم !  با دوستاشون ميخندن يا بعضي هاشونم مثل بچه اي ك جيش داره استرس دارند ...

-دختراي تازه وارد ، مثبت !

- هـي لورن ! سلام بيـچ !

-چه خبر أش ؟ خيلي وقته نديدمت دختر !

-هيچ خبري نيست ! به جز اينكه اون پسره داره توي خودش دست شويي ميكنه !

من ك چيزي نگفتم ؟ چرا اون از خنده داره غَش ميكنه ؟

- تو هنوزم عوض نشدي أش ، هنوزم بي ادبي ولي واسه همينه ك عاشقتم ...ببخشيد دختر ، ولي بايد برم اولين كلاسم يه ربع ديگه شروع ميشه ..بعدن ميبينمت ؛)

-باشه.باي

فاك . از اين بدتر امكان نداره ! 2 ساعت با خانم ويلسون ، امروز از اولش معلوم شد !

بدون اينكه اجازه بگيرم وارد كلاس شدم ...همه نگاها روي من سنگيني ميكرد ...منم خون سرد أدامس مو باد كردم ...دنباله جاي خالي ميگشتم ...

- خانم وينستون ، بهتون ياد ندادن در بزنيد ؟ يا اينكه من كلاسو اشتباه اومدم ؟

همه جا ساكت بود و فقط صداي تيك تيكه چوب صندلي ها ميومد ...

- اوم بزار فك كنم ...يعني منظورتون اين بود كه برم بيرونو دوباره بيام ؟

قبل از اينكه بتونه جواب بده رفتمو رويه يكي از صندلي هاي آخر كلاس نشستم ...

استاد هنوز چپ چپ نگاه ميكرد ...اوه بيخال شو استاد ! أخه من ك كاري نكردم ...

اين أخره كلاس هميشه يه دنياي ديگه است ..پر از كاغز مچاله شده و أدامس چسبيده شده به پشت نيمكت !

واو ...بوي سيگار و نعناع ،افكارمو پاره كرد ، اين بو واقعا فريبنده است...

يه گرماي خاصي را كنار گوشم حس كردم ...جوري ك تموم تنم مور مور شد .

ـ هي دختر ه ي پرو ؟

هولي شيت ، اين صدا خيلي جزابه ! لحنش خشن ولي أرومه و آدرنالينه آدمو بالا ميبره ...

-هي با توام !

- چي ميگي عوضي ؟!

- اممم ...راستش ميخواستم بگم ، ديگه اون دامن كوتاهتو در بيار ...

خودش با لب هاي خوش فرمش خنديد به طوري ك زبانش به بهترين شكل بين دندون هاش قرار گرفته بود !

- باشه ، همين الان ...

- جراتشا نداري كوچولو ...

آدامسمو توي صورتش تركوندم ...ميبيني ! عوضي ...

- اون أخر چه خبره ؟!

-هيچي استاد فك كنم يكي عصباني شده ..:)

درونم پر از خشم شده بود ، از جام بلند شدمو يكمي با دكمه دامنم ور رفتم تا باز شد و دامنم افتاد ...

چشم هاي كارامليش با مژه هاي كلفت و مشكيشه از روي من هيج وقت برداشته ...نشد ...نفساش بريده شده بودن و نيشخندش روي لبش بود انگار ك منتظره همين بود .!

چشماش پره هيجان بود نه تعجب ...

چشماي دوستاش از تعجب گرد شده بودن ...

واو ...واو...واو ...ببين اينجا چي داريم ...يه دختر كوجولويه كله شق..اووو...

و البته :

سـكسي !

سرشو با حالت چندش آوري تكون دادو دستشو درست سه بار روي پاش كوبيد ...

همه با اين صدا برگشتن ! كلي جشم روي من ...

-نه پاهات اشلي

أره أره پاهام .. بود

تي شرت سفيدش  باعث شده ك تتو هاش از زيره بلوزش به شكل خوشگلي پيدا بشن ! موهاشم ..ك ...واو به بهترين شكل به سمت بالا هدايت شدن...

پچ پچ ها شروع شد ..نه دوباره نه !

خانم وينستون ! شما همين الان از كلاس ميرين بيرون ..بعدا در مورده اين موضوع حرف ميزنيم ...

- هاهاهاه خوش گزشت خانم كوچولو ...؛)

با يه نگاه كشنده وسايلامو برداشتمو بعد پوشيدن دامنم از زير اون نگاه هاي سنگين بيرون امدم ...

اوه خداي من توي زنگ اول و البته روز اول اين يكم زياديه !

GAME OVER ( persian fanfic)Where stories live. Discover now