واو چه قدر شلوغه ! همه به هم برخورد ميكنن ، توي راه اون دختره ي هرزه ، چي بود اسمش ؟
-إما
آره آره همون ، ديدمش به زور از دستش فرار كردم ...دختره ي اويزون ! نگاه هاي زيادي رو منه . انگار تا حالا آدم نديدن ، يا شايدم واسه سال اولي ها عجيبم ! هه :)
توي سالن خيلي شلوغه ها همه حاله خاصي دارند ، ولي من ك چيزي حس نميكنم ! با دوستاشون ميخندن يا بعضي هاشونم مثل بچه اي ك جيش داره استرس دارند ...
-دختراي تازه وارد ، مثبت !
- هـي لورن ! سلام بيـچ !
-چه خبر أش ؟ خيلي وقته نديدمت دختر !
-هيچ خبري نيست ! به جز اينكه اون پسره داره توي خودش دست شويي ميكنه !
من ك چيزي نگفتم ؟ چرا اون از خنده داره غَش ميكنه ؟
- تو هنوزم عوض نشدي أش ، هنوزم بي ادبي ولي واسه همينه ك عاشقتم ...ببخشيد دختر ، ولي بايد برم اولين كلاسم يه ربع ديگه شروع ميشه ..بعدن ميبينمت ؛)
-باشه.باي
فاك . از اين بدتر امكان نداره ! 2 ساعت با خانم ويلسون ، امروز از اولش معلوم شد !
بدون اينكه اجازه بگيرم وارد كلاس شدم ...همه نگاها روي من سنگيني ميكرد ...منم خون سرد أدامس مو باد كردم ...دنباله جاي خالي ميگشتم ...
- خانم وينستون ، بهتون ياد ندادن در بزنيد ؟ يا اينكه من كلاسو اشتباه اومدم ؟
همه جا ساكت بود و فقط صداي تيك تيكه چوب صندلي ها ميومد ...
- اوم بزار فك كنم ...يعني منظورتون اين بود كه برم بيرونو دوباره بيام ؟
قبل از اينكه بتونه جواب بده رفتمو رويه يكي از صندلي هاي آخر كلاس نشستم ...
استاد هنوز چپ چپ نگاه ميكرد ...اوه بيخال شو استاد ! أخه من ك كاري نكردم ...
اين أخره كلاس هميشه يه دنياي ديگه است ..پر از كاغز مچاله شده و أدامس چسبيده شده به پشت نيمكت !
واو ...بوي سيگار و نعناع ،افكارمو پاره كرد ، اين بو واقعا فريبنده است...
يه گرماي خاصي را كنار گوشم حس كردم ...جوري ك تموم تنم مور مور شد .
ـ هي دختر ه ي پرو ؟
هولي شيت ، اين صدا خيلي جزابه ! لحنش خشن ولي أرومه و آدرنالينه آدمو بالا ميبره ...
-هي با توام !
- چي ميگي عوضي ؟!
- اممم ...راستش ميخواستم بگم ، ديگه اون دامن كوتاهتو در بيار ...
خودش با لب هاي خوش فرمش خنديد به طوري ك زبانش به بهترين شكل بين دندون هاش قرار گرفته بود !
- باشه ، همين الان ...
- جراتشا نداري كوچولو ...
آدامسمو توي صورتش تركوندم ...ميبيني ! عوضي ...
- اون أخر چه خبره ؟!
-هيچي استاد فك كنم يكي عصباني شده ..:)
درونم پر از خشم شده بود ، از جام بلند شدمو يكمي با دكمه دامنم ور رفتم تا باز شد و دامنم افتاد ...
چشم هاي كارامليش با مژه هاي كلفت و مشكيشه از روي من هيج وقت برداشته ...نشد ...نفساش بريده شده بودن و نيشخندش روي لبش بود انگار ك منتظره همين بود .!
چشماش پره هيجان بود نه تعجب ...
چشماي دوستاش از تعجب گرد شده بودن ...
واو ...واو...واو ...ببين اينجا چي داريم ...يه دختر كوجولويه كله شق..اووو...
و البته :
سـكسي !
سرشو با حالت چندش آوري تكون دادو دستشو درست سه بار روي پاش كوبيد ...
همه با اين صدا برگشتن ! كلي جشم روي من ...
-نه پاهات اشلي
أره أره پاهام .. بود
تي شرت سفيدش باعث شده ك تتو هاش از زيره بلوزش به شكل خوشگلي پيدا بشن ! موهاشم ..ك ...واو به بهترين شكل به سمت بالا هدايت شدن...
پچ پچ ها شروع شد ..نه دوباره نه !
خانم وينستون ! شما همين الان از كلاس ميرين بيرون ..بعدا در مورده اين موضوع حرف ميزنيم ...
- هاهاهاه خوش گزشت خانم كوچولو ...؛)
با يه نگاه كشنده وسايلامو برداشتمو بعد پوشيدن دامنم از زير اون نگاه هاي سنگين بيرون امدم ...
اوه خداي من توي زنگ اول و البته روز اول اين يكم زياديه !