صداي ترق تروق تخت باعث شد ك بيدار بشم و لعنتي من اصلا اينو نميخوام
بدنم به شدت درد ميكنه و عضلات پاهام گرفتن
مثل اين ميمونه ك از يه مجتمع ١٠٠ طبقه پايين افتادم
اصلا اينجا كجاست ؟
ديشب چه اتفاقي افتاد ؟
اين سوال زهنمو بر كرده بود ولي مثله ايمه ك مغزم اتفاقاي ديشبو فاكتور گرفته ؟ يا اينكه روش يه پرده سياه كشيده ؟؟
نميدونم ...
در حالي ك سعي ميكردم ديشبو به ياد بيارم از روي تخت بلند شدمو نشستم
-هولي فاك ... اين درد توي بدنم از كجا اومده ؟
اين درد خيلي شديده و من نميفهمم ك دارم لبمو گاز ميگيرم
-لعنتي ، لباسام كجاست ؟
من لختم و اين نميتونه اتفاق افتاده باشه ! امكان نداره !
يعني بهم تجاوز شده ؟؟؟ نه نه نه ...أش ..احمق نباش اين غير ممكنه !
اين بدتر شد و زهنم بيشتر از قبل درگير شده
ملافه هاي سفيد كنارمو زدم كنار و دنبال لباسام گشتم
اين خيلي جالبه ك لباسام با نظم خاصي تا زده شده بودن و روي مبل چرمي قديمي كنار اتاق گزاشته شده بودن
پاركت هاي چوبي كف اتاق با راه رفتن من صدا ميدادن و اين خيلي رو مخه و افكارمو پاره ميكنه !
اين چه طور ممكنه ك من هيچي از ديشب يادم نمياد ؟؟
فقط بوي دهنم بهم ثابت ميكنه ك ديشب مست بودم ولي از قيافه اينجا ميشه گفتش ك كسي پيشم نبوده ؟
نميدونم...
-آه ... خوبه ك حمام داره !
شير آبو باز كردمو و تصميم گرفتم قبل از اينكه از اينجا برم برم يه دوش بگيرمو خوب فكر كنم ...
قبلا هم گفتم ك آبه داغ بهترين دوستمه و ميتونه مسكن من باشه !
وقتي آب داغ پوست تنمو ميسوزوند ...سعي كردمو سعي كردم ...ولي هيچ تصويري ، هيچ صدايي و هيچ كسي را به ياد نميارم ...
-فاك ، اينا چين ؟
تقريبا داد زدم و ترسده بودم ، خيلي
روي پوست شكمم ، پاهام ، پهلو هام ، دستام و...
پر از لكه هاي سياهه و كبود شدن
-اوه خدا ، داره چه اتفاقي ميفته ؟
دستمو روي سرم گزاشتمو اگه زير دوش نبودم حتما گوله هاي اشك از چشمم ميريخت ، شك ندارم ...
كف زمين نشستم و نميدونم چقدر گزشت ولي بالاخره تونستم پاشمو از حمام بيام بيرون و از شانس من توي اين اتاق ك اصلا نميدونم كجاست هيج حله اي وجود نداره !
با بدن خيسم بيرون امدم و تصميم گرفتم با ملافه ي تا زده شده ي كنار تخت خودمو خشك كنم ...
ولي همچنان سوالاي توي زهنم داره به شدت ازيتم ميكنه
چرا من اينجام ؟
چرا من لباس تنم و نيست و بدنم به شدت درد داره ؟
و مهم تر از همه اين سياهي هاي روي پوستم غير معموله ...
لباسامو پوشيدمو با موهاي خيس دنبال گوشيم گشتم ، كجاست ؟
دستمو روي ملافه تخت كشيدم ... خدا را شكر ك زير ملافه بود و اگه ميخواست گم شه من حتما ولش ميكردمو ميرفتم ...
قفل صفحه را باز كردمو خوشبختانه اينو يادم نرفته ،
توي اس ام اس هامو گشتم تا شايد يه سوال از سوالاي زهنم كم شه !
سلام أش، امروز مهموني ميبينمت ؛)
yesterday at 10:30 from Lorenپس ...پس ...واو امكان نداره ...
من مهموني بودمو ....اينجام همون ساختمونه و الان ؟
خداي من ساعت چنده ؟
سريع صفحه ي گوشيمو نگاه كردم
10:30 amاين عاليه !
مدرسم الان سه ساعته و نيمه ك شروع شده و من با كلي سوال ، لخت و با بدن كبود تا چند دقيقه پيش روي اين تخت بودم ...
سريع كفشاي پاشنه بلندمو پوشيدمو از پله هاي لعنتيشون رفتم پايين !
بهتر از اين نميشد !