part 11 _ not repent

793 80 14
                                    

صداي ترق تروق تخت باعث شد ك بيدار بشم و لعنتي من اصلا اينو نميخوام

بدنم به شدت درد ميكنه و عضلات پاهام گرفتن

مثل اين ميمونه ك از يه مجتمع ١٠٠ طبقه پايين افتادم

اصلا اينجا كجاست ؟

ديشب چه اتفاقي افتاد ؟

اين سوال زهنمو بر كرده بود ولي مثله ايمه ك مغزم اتفاقاي ديشبو فاكتور گرفته ؟ يا اينكه روش يه پرده سياه كشيده ؟؟

نميدونم ...

در حالي ك سعي ميكردم ديشبو به ياد بيارم از روي تخت بلند شدمو نشستم

-هولي فاك ... اين درد توي بدنم از كجا اومده ؟

اين درد خيلي شديده و من نميفهمم ك دارم لبمو گاز ميگيرم

-لعنتي ، لباسام كجاست ؟

من لختم و اين نميتونه اتفاق افتاده باشه ! امكان نداره !

يعني بهم تجاوز شده ؟؟؟ نه نه نه ...أش ..احمق نباش اين غير ممكنه !

اين بدتر شد و زهنم بيشتر از قبل درگير شده

ملافه هاي سفيد كنارمو زدم كنار و دنبال لباسام گشتم

اين خيلي جالبه ك لباسام با نظم خاصي تا زده شده بودن و روي مبل چرمي قديمي كنار اتاق گزاشته شده بودن

پاركت هاي چوبي كف اتاق با راه رفتن من صدا ميدادن و اين خيلي رو مخه و افكارمو پاره ميكنه !

اين چه طور ممكنه ك من هيچي از ديشب يادم نمياد ؟؟

فقط بوي دهنم بهم ثابت ميكنه ك ديشب مست بودم ولي از قيافه اينجا ميشه گفتش ك كسي پيشم نبوده ؟

نميدونم...

-آه ... خوبه ك حمام داره !

شير آبو باز كردمو و تصميم گرفتم قبل از اينكه از اينجا برم برم يه دوش بگيرمو خوب فكر كنم ...

قبلا هم گفتم ك آبه داغ بهترين دوستمه و ميتونه مسكن من باشه !

وقتي آب داغ پوست تنمو ميسوزوند ...سعي كردمو سعي كردم ...ولي هيچ تصويري ، هيچ صدايي و هيچ كسي را به ياد نميارم ...

-فاك ، اينا چين ؟

تقريبا داد زدم و ترسده بودم ، خيلي

روي پوست شكمم ، پاهام ، پهلو هام ، دستام و...

پر از لكه هاي سياهه و كبود شدن

-اوه خدا ، داره چه اتفاقي ميفته ؟

دستمو روي سرم گزاشتمو اگه زير دوش نبودم حتما گوله هاي اشك از چشمم ميريخت ، شك ندارم ...

كف زمين نشستم و نميدونم چقدر گزشت ولي بالاخره تونستم پاشمو از حمام بيام بيرون و از شانس من توي اين اتاق ك اصلا نميدونم كجاست هيج حله اي وجود نداره !

با بدن خيسم بيرون امدم و تصميم گرفتم با ملافه ي تا زده شده ي كنار تخت خودمو خشك كنم ...

ولي همچنان سوالاي توي زهنم داره به شدت ازيتم ميكنه

چرا من اينجام ؟

چرا من لباس تنم و نيست و بدنم به شدت درد داره ؟

و مهم تر از همه اين سياهي هاي روي پوستم غير معموله ...

لباسامو پوشيدمو با موهاي خيس دنبال گوشيم گشتم ، كجاست ؟

دستمو روي ملافه تخت كشيدم ... خدا را شكر ك زير ملافه بود و اگه ميخواست گم شه من حتما ولش ميكردمو ميرفتم ...

قفل صفحه را باز كردمو خوشبختانه اينو يادم نرفته ،

توي اس ام اس هامو گشتم تا شايد يه سوال از سوالاي زهنم كم شه !
سلام أش، امروز مهموني ميبينمت ؛)
yesterday at 10:30                    from Loren

پس ...پس ...واو امكان نداره ...

من مهموني بودمو ....اينجام همون ساختمونه و الان ؟

خداي من ساعت چنده ؟

سريع صفحه ي گوشيمو نگاه كردم
10:30 am

اين عاليه !

مدرسم الان سه ساعته و نيمه ك شروع شده و من با كلي سوال ، لخت و با بدن كبود تا چند دقيقه پيش روي اين تخت بودم ...

سريع كفشاي پاشنه بلندمو پوشيدمو از پله هاي لعنتيشون رفتم پايين !

بهتر از اين نميشد !

GAME OVER ( persian fanfic)Where stories live. Discover now