part 18

670 78 8
                                    

زين ....هري...زين ....هري ....

اينا همش تو زهنمن و لعنتي ، من نميتونم اينو از تو مخم بتدازم بيرون ...

يه هفته است ك زين نيومده مدرسه ، يا حداقل كلاسايي ك من باش دارمو نمياد ...

اين چرا براي من مهمه ؟؟

اون يه وحشيه به تمام معناست ...

و هري ...انگار تا حالا منو نديده ...حتي بهم نگاهم نميكنه ...

اين مدرسه از اون شب لعنتي طلسم شد ؟؟!

توي كلاسا فقط لورن با هام سلام و احوال پرسي ميكرد و تا آخره كلاس دهنشو ميبست ...

اون چطور تونست ؟

--------------------------------------

كليد هامو توي در انداختم و درو به سمت جلو هل دادم ...

*سعي ميكنم تا دو هفته ديگه برگردم  *
from mom
*مهمونيه امشبو مياي ديگه ؟؟!؛)*
from Loren

چه عجب ...چي شد ك لورن منو دعوت كرد ؟؟! اون ك كل هفته را دهنشو بسته بود ...

ولي من ميرم ، من واقعا يه هواس پرتي ميخوام ...
*باشه ، آدرسو بفرست *

پنج دقيقه بعد جوابش اومد و  خوب اون  زياد دور نيست ...

جواب اس ام اس مامانمو ندادم ، اون فعلا برام مهم نيست ...

موهامو يكم حالت دادمو و لبه ي موهامو با اسپري صورتي و بنفش رنگ زدم و  يه شلوارك لي با يه تابه سفيد گشاد ...

اين عاليه ... امشب قراره چي بشه ؟؟!

---------------------------------------
گايز ببخشيد ...من خيلي امروز خسته بودم :(
نميتونم بيشتر بنويسم ...
فردا جبران ميكنم :(
رأي و نظر ❤

GAME OVER ( persian fanfic)Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora