زين ....هري...زين ....هري ....
اينا همش تو زهنمن و لعنتي ، من نميتونم اينو از تو مخم بتدازم بيرون ...
يه هفته است ك زين نيومده مدرسه ، يا حداقل كلاسايي ك من باش دارمو نمياد ...
اين چرا براي من مهمه ؟؟
اون يه وحشيه به تمام معناست ...
و هري ...انگار تا حالا منو نديده ...حتي بهم نگاهم نميكنه ...
اين مدرسه از اون شب لعنتي طلسم شد ؟؟!
توي كلاسا فقط لورن با هام سلام و احوال پرسي ميكرد و تا آخره كلاس دهنشو ميبست ...
اون چطور تونست ؟
--------------------------------------
كليد هامو توي در انداختم و درو به سمت جلو هل دادم ...
*سعي ميكنم تا دو هفته ديگه برگردم *
from mom
*مهمونيه امشبو مياي ديگه ؟؟!؛)*
from Lorenچه عجب ...چي شد ك لورن منو دعوت كرد ؟؟! اون ك كل هفته را دهنشو بسته بود ...
ولي من ميرم ، من واقعا يه هواس پرتي ميخوام ...
*باشه ، آدرسو بفرست *پنج دقيقه بعد جوابش اومد و خوب اون زياد دور نيست ...
جواب اس ام اس مامانمو ندادم ، اون فعلا برام مهم نيست ...
موهامو يكم حالت دادمو و لبه ي موهامو با اسپري صورتي و بنفش رنگ زدم و يه شلوارك لي با يه تابه سفيد گشاد ...
اين عاليه ... امشب قراره چي بشه ؟؟!
---------------------------------------
گايز ببخشيد ...من خيلي امروز خسته بودم :(
نميتونم بيشتر بنويسم ...
فردا جبران ميكنم :(
رأي و نظر ❤