part 48

133 10 8
                                    

خیلی حسه بدیه وقتی تقریبا ۴ روزه ک تو یه خوک دونیه تاریک و نمناکی و هیچ جارو نمیتونی ببینی از اون روزی ک اون بیچه ظریف ناخوناشو توی چونم فرو کرد هیچکس اینجا نیومده فقط از یه دریچه کوچیک بهم‌ابو غذا میدن
خدا مگه من چیکار کردم ؟
دستامو از پشت مشت کردم و تازه یادم اومد ک دور مچم چقدر درد میکنه لعنتی اونا میخوان منو بکشن ؟
اوه ... در این اتاق لعنتی بلاخره باز شد و دو تا ازون مامور های گنده منو از این تاریکی لعنتی بیرون بردن من تا ۱ دیقه نمیتونستم چشمامو باز کنم و هنوز چشمام به این نور ادات نداشت
چند ثانیه چشمام گرد شد وقتی اطرافمو دیدم اینجا مال کیه ؟ این عمارت واقعا زیباست ...آق بااین ک ازش متنفرم
اون زن بدجوری رو مخمه من میخوام ک ببینمش اون کیه ؟ منو از یه در چوبیه بزرگ که روش کنده کاری شده بود توی یه سالن بردن و دستامو باز کردن من به نگاهم به اون کله خر ها فحش دادم و اونا بعد ازینکه تناب دور مچمو باز کردن رفتن و منو تنها گذاشتن
من انگشت وسطمو بالا اوردم و سعی کردم‌اون مخ لعنتیمو از کار بندازم
اون همش ازم میخواد ک فرار کنم و من میدونم ک این حماقت محضه ... هیچ راه فراری نیست
من صدای پا میشنوم ... یکی نه دو تا یکی از برخورد یه پاشنه ظریف با اون سرامیک های براقه و اون یکی یه کفش مردونه ...اون دسته گرد در چرخید و ...
فاک ؟ چی ؟؟ نه ...
اره اون هریه ک داره اون دود مزخرفو از دهنش بیرون میده و اون زن خوشگل و فاکر مدل دستش رو شونه های هریه ... هری یه نگاه رقت انگیز به من کرد و من از جام پا شدم انگار تازه مغزم موقعیت و انالیز کرده و الان هریی یه قدم جلو تر اوومده و تو گوشه اون فاکر مدله لاغر یه چیزی میگه و میخنده ... اوه اون دختر به من یه نگاه اندااخت و عالیه الان اوناا ههر دو دادن میخندن ...
فاک یو لعنتی
اون دختر دستشو از رو شونه های هری برداشت و اونا به هم نگاه کردن ‌‌‌ ... اون یه نگاه معنی دار بود شرط میبندم ک قراره یه انفاق لعنتیه دیگه بیوفته
اون سوپر مدله بیچ الان داره به من نگاه میکنه و تو هر ثانیه یه قدم به طرف من برمیداره
هولی فاکینگ
اون انگشتشو دور گردنم کشید و اون مغز لعنتیم هنوز ارتباط کوفتیشو با زبونم بر قرار نکرده ...
اون به هری نگاه کرد و هری به من نیشخند زد
من لرزیدم
فاک به این بدن لعنتی ک واکنش نشون میده
چرا ؟
_هی اروم هنوز ک چیزی نشده امشب قراره کلی خوش بگذره
اون خندید قهقه زد من میخوام همین الان خفه اش کنم

GAME OVER ( persian fanfic)Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin