Part16
تهیونگ رو به روی تلوزیون نشسته بود و بدون اینکه بهش نگاه کنه خیره بود. حواسش پرت جونگکوک شده بود.
ازون جایی که ساعت حدودا 6 بود و حدس میزد کوکی خواب باشه چرا یکم به خودش نمیرسید؟شبکه خاصی که مسلما هیچ کس جز خودش حق تماشا نداشت رو آورد و سریع صدارو کمتر کرد. کمرش رو بالا داد تا شلوارش رو پایین بکشه. تهیونگ به دخترا هم گرایش داشت، ولی پسرا بیشتر! در نتیجه همه مدل پورنی میدید.
*من خودم سر فهمیدن امنیسکشوال و بایسکشوال و پنسکشوال تشنج کردم. جررررر
سرش گرم حال دادن به خودش بود و نفهمید کوکی چهار دست و پا خودشو به تهیونگ رسونده. با چشم درشت شده به صفحه نگاه میکنه و نفسش بند اومده.
-دابا صدای کوکی تهیونگ با عجله سرشو بلند کرد و تلوزیون رو خاموش کرد.
-کوکی
کوکی بغض کرده به تهیونگ نگاه کرد و به تلوزیون اشاره کرد.-شی تار میتلدن؟
تهیونگ گیج شده بود. دلش نمیخواست با این روی بچه جونگکوک سکس داشته باشه. کاریه که شده!
-بیا اینجاکوکی تند تند سر تکون داد و نیم نگاهی به عضو تهیونگ انداخت.
-تشناته.. نه..
-بیبیسعی کرد با ملایمت راضیش کنه.
-بیا اینجا. اگه بیای بهت خوراکی میدما!کوکی با شنیدن خوراکی لبخند خرگوشی زد و از دسته روی مبل پرید. تهیونگ دستش رو گرفت و تلاش کرد رو پاش بشینه ولی کوکی مقاومت میکرد. نمیخواست به اون جسمی که از نظرش کثیف بود نزدیک شه.
تهیونگ دستش رو پشت کمر کوکی گذاشت و مجبورش کرد نزدیک تر بشه. دقیقا نزدیک دیکش
-امم.. نتن.. تشیفه
-چی؟ تشیف؟کوکی به دیک تهیونگ اشاره کرد و صورتش جمع شد.
-کثیف نیست بیبی.
چی باید میگفت؟لبای کوکی میلرزید و توجه تهیونگ رو جلب کرده بود. خم شد و لبای توت فرنگی شو مکید.
-نه..میدونست یاد دفعه قبل افتاده. سعی کرد اعتمادشو به دست بیاره چون یه بیبی مطیع که خودش درخواست سکس کنه لذت بخش تر از یه تجاوزه!
-تا حالا بهت آسیب زدم؟کوکی تند تند سرتکون داد و لبش چند بار لرزید.
-پس الانم آسیب نمیزنم بیبی.. قول میدم
کوکی همچنان به دیک تهیونگ که حالا به پیرهنش مالیده میشد نگاه میکرد و سعی داشت لباسش رو نجات بده.
-باچهتهیونگ لبخند زد و لباس زیر کوکی رو پایین کشید. دستش رو روی کمرش کشید و چنگ ملایمی به پهلشو زد.
-تدی..
-هومم
-خلاکیتهیونگ سرش رو تو گردن کوکی فرو کرد و تنش رو بویید. توت فرنگی خوردنی زیر نفس گرمش وول خورد.
تهیونگ کوکی رو تکون داد و سوراخ باسنش رو لمس کرد. کوکی از لمس تهیونگ بالا پرید و وقتی تهیونگ بهش لبخند زد آروم گرفت.
YOU ARE READING
Not Your Toy!! | Vkook Namjin § Full
Fanfiction-تهلون؟ تهیونگ هومی گفت و برگه های تو دستش رو ورق زد. -تدی.. نیدا تن با کلمه های عجیب کوکی سر تهیونگ برگشت. -کوکی؟؟؟ صدای شوکه شده تهیونگ کوکی رو ترسوند. کار بدی کرده بود؟ بغض کرد و لب پایینیش لرزید. به ثانیه نکشیده صدای گریه اش بلند شد و تهیونگو تر...