خردوش🐇

13.9K 2.1K 430
                                    

Part3
-هیونگ کجایی!؟
جونگکوک با ترس گفت و صدای نفس نفس زدنش تو گوش جین پخش شد.

+من سرکارم کوکی.. چی شده؟
-هیونگ.. بابا برگشته خونه..میخواست کتکم بزنه.. هیونگ نجاتم بده..

جین ترسیده بلند شد و وسایلشو جمع کرد.
+دارم میام .. الان کجایی؟
-من.. تو کمد قایم شدم.

+چرا کمد کوک؟ لعنتی اخه جای دیگه ای نبود؟
-هیونگ.. من ترسیده بودم. ذهنم کار نمی...

یهو صدای جونگکوک قطع شد..
+کوک؟ جونگکوک؟.. لعنت..

جین گوشیو تو جیبش گذاشت و با تموم جونش سمت خونه دوید.
کل راه رو یه نفس دوید و با رسیدن به خونه زانو هاش شل شد..بدنش خیس عرق بود و قلبش تند تند میزد...

یکم صبر کرد و نفس گرفت. درو هل شده باز کرد و سمت اتاقشون دوید..
جونگکوک گوشه اتاق نشسته بود و به جنازه گوشیش نگاه می‌کرد...

چند قسمت بدنش کبود شده بود و از دماغش خون میومد..
+لعنتی.. مرتیکه بی شرف..

جین گفت و وسایلشو پرت کرد روی زمین. کنار جونگکوک لرزون نشست، ولی قبل اینکه بتونه بهش دست بزنه جونگکوک عقب کشید.
+کو..

-منو اون طوری صدا نزن.. ازت متنفرم
ضربان قلب جین تند تر از قبل شد..
+چرا.. اخه من..

-تقصیر توعه.. ازت بدم میاد.. چرا هیچ وقت سر موقع نمیرسی؟ چه طور انتظار داری دوست داشته باشم؟

جین با چشمای اشکی به برادر ترسیده اش نگاه کرد.
+راست میگی.. معذرت میخوام

-معذرتت به دردم نمیخوره..تو همیشه از قصد دیر میرسی... وقتی میای که آسیب نبینی..

جین دستشو جلوی دهنش گرفت و از اتاق بیرون رفت..
نمیدونست چی کار کنه.. شاید باید زنگ بزنه به دوست های جونگکوک؟
اصلا مگه دوستی هم داشت ؟

جونگکوک اکثر مواقع تو فضای لیتلیش به سر میبرد... و اگه کمک های یه سال بالایی خاص نبود، نمیتونست هویت شو مخفی کنه...

هر چند جونگکوک نمیدونست اون سال بالایی کیه و چرا بهش کمک میکنه، ولی جین خوب میدونست دوست پسرش همیشه مواظبشه.

امیدوار بود جونگکوک خوب شه..چون نمیدونست چه طور باهاش رفتار کنه..
چند دقیقه نگذشته بود که صدای گریه های کوک بلند شد..
‌-جینی

جین با عجله سمت اتاق رفت و کنارش نشست.
+معذرت میخوام کوکی
این طوری بهتر بود.. کوکی جین رو درک میکرد..

+معذرت میخوام پسر کوچولو
-چرا نبودی؟ منو زد..

جین کمرشو نوازش کرد و طوطی وار تکرار کرد:
+معذرت میخوام.. خیلی معذرت میخوام.
-جینی. درد داره

‌+الان درستش میکنم. هیونگ درستش میکنه..
با عجله بلند شد و چسب زخم و ضدعفونی کننده رو برداشت.

Not Your Toy!! | Vkook Namjin § FullKde žijí příběhy. Začni objevovat