Part33
-پیس پیس
جونگکوک با تعجب سرش رو بلند کرد. پسر بچه ای بالای درخت نشسته بود و پاهاش رو تاب میداد.-کلاس چندمی؟
-شما اون بالا چی کار میکنید؟بکیهون توجهی به حرفش نکرد. آدامسشو سمت جونگکوک تف کرد و خندید.
-بهت میگم کلاس چندمی؟-من با غریبه ها حرف نمیزنم.
جونگکوک تند تند گفت و بند کوله پشتی شو بین انگشتش فشار داد. میخواست دور شه ولی صدای بومی بلند شد.
مطمئن بود اگه پسر بچه افتاده باشه له و لورده شده.
ولی سالم سالم بود.
-ح. حالت خو. به؟بکهیون سر تکون داد و دستش رو دور گردن جونگکوک حلقه کرد.
-من با این ارتفاع چیزیم نمیشه رفیقجونگکوک با چشم درشت شده بهش نگاه کرد. هیچکس بهش نمیگفت رفیق! هیچکس نمیخواست باهاش دوست شه. چون جونگکوک یه پسر منزوی عجیب غریب به نظر میومد.
-م. ما.. دوستیم؟
-اگه تو بخوای چرا که نه؟بکهیون با لبخند خاصی گفت و چشمک زد.
-میخوام.. من جونگکوکمبکهیون سر جاش واستاد. دستش رو جلوی جونگکوک گرفت و گفت :
-بکهیون.وقتی جونگکوک دستش رو گرفت خم شد و بوسه ای روش گذاشت.جونگکوک خرگوشی خندید پشت دستش رو به لباسش مالید.
-من که دختر نیستم.
-چه ربطی داره
بکهیون با بیخیالی گفت و شونه بالا انداخت.-تو که نمیخوای اولین روز مدرسه دیر برسی سر کلاس؟
جونگکوک تند تند سر تکون داد و به در مدرسه خیره شد.-مسابقه تا اون در مسخره. تا پنج میشمرم. 1 2 3
قبل اینکه عدد های دیگه رو بگه سمت در دوید و جونگکوک شوکه شده رو باقی گذاشت.
-این نامردیه!جونگکوک با حرص کنارش واستاد و به قیافه موذی شده اش خیره شد.
-تو گفتی تا 5-شمردن بلد نیستم
بکهیون بلند خندید و انگشتشو به لب های آویزون شده جونگکوک زد.-لوس نشو رفیق. شوخی بود
-دیگه ازین کارا نکن-باشه باشه.. خرگوش لوس. معذرت میخوام
جونگکوک تند تند پلک زد و لبخند کوچولویی زد.-بریم سر کلاس
-بریم..***
تهیونگ آه کشید و سیگار رو از بین لبای جین برداشت. زیر پاش انداخت و له و لورده اش کرد.
-شوخی میکنی دیگه؟
جین چشم غره رفت و آه کشید.-اون طوری به من نگاه نکن جین. یه درصد هم دلم نمیخواد کوکی به خاطر سیگار کشیدن تو آسیب ببینه. یا جونگکوک ازت تقلید کنه!
+باشه
صدای عصبی جین بلند شد و به نرده ها تکیه داد. فکرش بیشتر از قبل مشغول بود.-چته؟
+اعصابم خورده.
STAI LEGGENDO
Not Your Toy!! | Vkook Namjin § Full
Fanfiction-تهلون؟ تهیونگ هومی گفت و برگه های تو دستش رو ورق زد. -تدی.. نیدا تن با کلمه های عجیب کوکی سر تهیونگ برگشت. -کوکی؟؟؟ صدای شوکه شده تهیونگ کوکی رو ترسوند. کار بدی کرده بود؟ بغض کرد و لب پایینیش لرزید. به ثانیه نکشیده صدای گریه اش بلند شد و تهیونگو تر...