Not Your Toy!! | Vkook Namjin § Full

من میترسم😢🥺

Part20

نامجون از خونه جین پیاده راه افتاده بود و به یه بستنی فروشی رسیده بود. نمیدونست دقیقا کجاست و مسلما باید از چان کمک می گرفت. نقشه ای که تو سرش بود بی نقص نبود ولی دیگه اهمیتی هم نداشت. حس پوچ بودن تموم تنشو پر کرد. برگشتن به زندگی سابقش مزخرف بود. حتی بدتر از اون کلمه...

سه تا بستنی گرفت و همون جا دوتا انداخت توی سطل آشغال. میخواست بگه با دوستام یه دوری زدم، بستنی خوردم و وقتی برگشتم کوکی نبود.

یکم به اطراف نگاه کرد که شاید یه نشونه ای باشه و بالاخره بعد کلی سر و کله زدن تونست راهشو پیدا کنه.

...
-یعنی همین که اومدی خونه فهمیدی نیست!؟
=آره.. آره. کیم تهیونگ از وقتی اومدم صد بار پرسیدی...

تهیونگ پوزخند زد و سر تکون داد.

-میگردم دنبالش. تو هم نگران نباش... کوکی برمیگرده.

خب این چیزی نبود که نامجون آرزوشو داشته باشه.و مثل اینکه تهیونگ واقعا دست بردار نبود.

-برو به کارت برس

نامجون واقعا تعجب کرده بود. اولا، تهیونگ خیلی خونسرد بود. انگار نه انگار کوکی نیست. حتی وقتی لباسش توسط کوکی خراب شد هم از این عصبی تر شد.

دوما، به نامجون گیر نداد، سرش داد نزد و رو اعصابش ندوید که تقصیر توعه.

سوما، تهیونگ رو اموالش حساس بود. وابسته هیچ کدوم از بیبی بوی هاش نمیشد ولی بعد رفتن هر کدوم به سری کارای خاص میکرد.

تهیونگ که مکث نامجون رو دید پرسید :

-چه خبر از جین؟

نامجون لبشو گزيد. چه خبر پرسیدن تهیونگ بیخودی نبود!
=خبر ندارم

-کار خوبی میکنی... چند بار تا حالا ازش کتک خوردی؟ سه بار؟ همم منم جای تو بودم دیگه طرفش نمی‌رفتم

نامجون عصبی شده بود و نتونست جلوی خودش رو بگیره :
=سه بار نه! دو بار. زیادش نکن

حالا که تهیونگ میدونست دفعه قبل هم جین کتکش زده، چرا خودشو بزنه به اون راه؟ معلومه که میتونست تلافی کنه، ولی کی دلش میاد کسی که دوست داره رو بزنه؟!

-مهم اینه شدی کتک خورش
=حالا هرچی

تهیونگ پوزخند زد و با حالت خاصی پرسید:
-یعنی کوکی دستش نیست دیگه!؟

نامجون میدونست مقاومت بی فایده است. حتی اگه میگفت نیست تهیونگ باور نمی‌کرد. و تازه یادش اومد چه قدر تحت تاثیر جو بوده. خونه پر دوربینه!

=هست
-خودت میری میاریش

لحن تهیونگ به حدی جدی بود که جای بحث نزاره. ولی نمیشد... پس جین چی؟