CHAPTER 31

1.3K 326 27
                                    

* حتما تصویر بالا رو نگاه کنین.

_________________________________

دی او دوباره در اتاق چانیول رو باز کرد و سرک کشید، اما بازم خبری از آلفا نبود. کلافه نفسش رو بیرون فرستاد و در اتاق رو بست. بالای راه پله ایستاد و به کای اشاره کرد که کار اش داره.
کای همونطور که از پله ها بالا می اومد با ابروهای بالا رفته سئوالی نگاهش کرد و کنارش ایستاد. دی او دستش رو گرفت و سمت راهرو کشید تا افرادی که پایین ایستادن صداش رو نشنون. نگاه کوتاهی به راه پله ها انداخت و با اخم باریکی به کای نگاه کرد.

+ تو آلفا رو ندیدی؟...

با حرف دی او ابرو های کای هم درهم شد.

× آلفا که از عمارت بیرون نرفته! توی اتاق بکهیون رو هم نگاه کردی؟...

دی او گیج پلک زد.

+ اتاق بکهیون؟! اما اونکه اینجا نیست الان!‌...

کای پلک هاش رو محکم بهم فشرد و دوباره بازکرد.

× وقتی من برای چند روز میرم جنگل تو چیکار میکنی؟...

دی او سریع جواب داد.

+ منتظر می مونم برگردی...

کای برای اینکه لبهاش کش نیان محکم بهم فشارشون داد.

× نه منظورم اینه کجا میری؟ چیکار میکنی تا زودتر یا راحت تر بگذره؟....

دی او گیج پلک زد، چند لحظه به زمین خیره شد و دوباره به کای نگاه کرد.

+ چه کاری میتونه باشه مثلا؟! نمی تونم زمان رو دست کاری کنم که، بالاخره میای دیگه!..‌.

کای خیره به قیافه بامزه دی او بین گریه کردن به حال خودش که افکار رومانتیک اش کامل خط خورده بودن و خندیدن به این حجم از کیوت بودن فرد رو به روش وقتی کاملا جدی حرف میزد مونده بود. در آخر نفسش رو با فشار بیرون فرستاد، لپ امگا رو کشید و در برابر غرغر اش سمت اتاق بکهیون راه افتاد.

× بیا فکنم بتونم پیداش کنم...

جلوی در بکهیون که ایستاد دستش که روی دستگیره نشست مکث کرد و با نگاه سواستفاده گرش سمت دی او برگشت. توی چشم های از همه جا بی خبرش نگاه کرد. چی میشد اگه یکم اذیتش میکرد تا با حرص خوردنش بخنده.

× یه شرط دارم....

دی او چشم هاش رو باریک کرد و منتظر نگاهش کرد. کای پوزخند زد و زبونش رو روی لبش کشید.

× هروقت دلم بخواد....

با کف دست ضربه نسبتا محکمی به باسن دی او زد که باعث شد امگا بیچاره توی جاش بپره و با چشم های درشت نگاهش کنه.

× اینکار رو میکنم و تو هم حق اینکه با اون چشم هات بد نگاهم کنی نداری...

دی او خواست چیزی بگه که کای به نشونه سکوت دست اش رو بالا آورد.

I'M NOT ALIVE ANYMORE 🥀🦄🐺Место, где живут истории. Откройте их для себя