CHAPTER 39

1.3K 340 39
                                    

مین مضطرب پوست لبش رو بین دندون هاش گرفت و دست هاش رو مشت کرد؛ حالا دیگه هیچ شانسی نداشت. تکخند عصبی ای زد و دست هاش رو دو طرف بدنش از هم باز کرد.

+ چرا الان اینجایی سهون!؟ نباید اینطوری می شد!...
مین زبونش رو روی لبش کشید و نگاهش رو به چشم های آلفایی که به قصد کشت بهش خیره شده بود داد.

+ باید وقتی کنار تابوت اون امگا با شونه های افتاده وایستاده بودی من سمتت می اومدم و داستان ما تازه شروع میشد!...

سهون فک اش رو محکم بهم فشرد که مین با اشاره به دوتا از بتا های کنارش ادامه داد.
+ خرابش کردی...

با جلو اومدن بتایی که لباس طوسی به تن داشت سهون نگاهش رو از مین گرفت. بتا فحشی زیر لب داد ولی قبل از اینکه بتونه حرکتی بزنه سهون ضربه محکمی کنار شقیقه اش زد و از مشت بتا که سمت صورت اش می اومد جا خالی داد. مچ دست بتا رو گرفت و با زانو محکم توی شکم اش زد. با خم شدن بتا، سهون مچ اش رو بالا گرفت و با گذاشتن دستش روی شونه بتا اونو از شونه شکست. زبونش رو روی لب اش کشید و با لگد محکمی به سینه بتا، بتا محکم به دیوار کوبیده شد که به خاطر شدت ضربه باعث شد قسمتی از دیوار همراهش کنده بشه و توی خرابه کناری بیوفته. سهون ابرویی بالا انداخت و نگاهش رو به چهره ترسیده بتای دیگه داد.
~ عوپس...

بتا که کت مشکی تنش بود آب دهنش رو روی زمین انداخت و با بالا کشیدن نمایشی بینیش جلو اومد. سهون با کنار دادن سرش از مشت های پشت سره هم بتا جا خالی میداد، بتا کلافه خواست به شکم سهون ضربه بزنه که سهون کنار کشید و لگدی به کمرش زد.
~ خب تو تلاشتو کردی...

بتا تلو تلو خورد و روی زمین افتاد ولی بلافاصله ایستاد و قبل از اینکه قدمی برداره سهون در کسری از ثانیه کنارش ایستاد.
~ حالا نوبت منه... 
با قفل کردن دست خودش و بتا به پشت یه دور کامل چرخوندش که بتا روی پاهاش پایین اومد، قبل از اینکه بتونه صاف بایسته سهون چرخید و لگد محکم تری به سر بتا زد و صدای شکستن گردن بتا باعث شد مین چشم هاش رو ببنده و بهم فشار بده.
سهون نگاهش رو از بتا که بی جون روی زمین افتاده بود گرفت و به مین داد.
~ با همین دوتا دونه بتا تخم کردی سر به سر من بذاری!؟...

شنیدن صدای پای چند نفر دیگه که از خرابه ها اومد، سهون از گوشه چشم نگاهی به پشت سرش انداخت؛ داشتن فرار میکردن. نیشخند زد و دوباره نگاهش رو به مین داد. می تونست ترسی که مین سعی داشت با فشردن فک اش و مشت کردن دست هاش پنهان کنه حس کنه.
~ خب مین...

همونطور که سمت مین می رفت و از کنار بتای روی زمین رد میشد، پاش رو آروم بهش زد.
~ تو رو چطوری بکشم؟...
سرش رو کج کرد و یک متر جلوتر از مین ایستاد.
~ بیا یه کار دیگه بکنیم...

سهون در یک چشم بهم زدن سمتش حمله کرد و با گرفتن گلوش محکم به دیوار کوبید اش. نگاهش رو روی صورتش درهم شده مین چرخوند.
~ یک امگا به علاوه‌ی بوی فرومون هاش یه امتیاز دیگه هم داره...
دست دیگه اش رو بالا آورد و خیلی سطحی، ناخن های سیاه و بلند اش رو طرف چپ صورت مین کشید.
~ صورت و...
دستش رو روی گردن و سینه مین پایین برد.
~ بدن زیباش...

I'M NOT ALIVE ANYMORE 🥀🦄🐺Onde histórias criam vida. Descubra agora