chapter 25 🌙💫

16 11 2
                                    

از یاد بردم ... از یاد بردم ...
خویشتن را که لبریز از مهربانی بود زمانی که خنجر نفرت را کثافت ترین آدم ها در سینه ام فرو کردند و قلبم را از هم دریدند ...
قلبی که اکنون جایش را سنگی تو خالی و سیاه گرفته است ...
سنگی که دلم میخواهد درش بیاورم و بر سر همان آدم ها بکوبم ...

Aysi Books Where stories live. Discover now