از یاد بردم ... از یاد بردم ...
خویشتن را که لبریز از مهربانی بود زمانی که خنجر نفرت را کثافت ترین آدم ها در سینه ام فرو کردند و قلبم را از هم دریدند ...
قلبی که اکنون جایش را سنگی تو خالی و سیاه گرفته است ...
سنگی که دلم میخواهد درش بیاورم و بر سر همان آدم ها بکوبم ...
YOU ARE READING
Aysi Books
Poetryسلام به همه 🌛💫 من آیسی ام واقعیتش من زیاد از گوشی و این چیزا سر در نمیارم و الان هم هیچ ایده ای ندارم اینی که دارم تایپ می کنم رو جایه درستی دارم تایپ می کنم یا نه 😐 من تو دنیایه خودم بودم که یکی از دوستام بهم پیشنهاد داد چون الان زیاد جایی نم...