Throy,ch7

1.6K 445 16
                                    

کلافه بود و برای اولین بار نمیدونست چه چیزی بهترین کاره و همین باعث عصبی شدنش میشد.

دستی توی موهاش کشید و بلافاصله بعد از لوهان از اتاق کارش خارج شد و به سمت اتاق شخصیش راه افتاد.

با باز کردن در تونست بکهیون رو ببینه و برای همین اخماش توی هم رفت. اون بهش گفته بود تا زمانی که برمیگرده تکون نخوره و حالا بک به سختی سعی میکرد سر پا بایسته.

با صدایی که از همیشه بم تر بود مخاطب قرارش داد
"مگه نگفتم تکون نخور"

هرچند که بکهیون به حرفش توجهی نکرد و سعی کرد ملافه تختو بیشتر دور خودش بپیچه و تظاهر کنه شب قبل هیچ اتفاقی بینشون نیفتاده.

چان که هنوزم به شدت احساس کلافگی میکرد بدون اصرار بیشتری برای گرفتن جواب، به سمت پسر کوچیکتر راه افتاد و با گرفتن زیر بازوش بلندش کرد و این حرکتش اینقدر یهویی بود که ناله دردناک امگاش رو بلند کنه.

به حماقت خودش لعنت فرستاد و درحالی که سعی میکرد به چشمای عصبی بک نگاه نکنه اینبار آروم تر اونو به سمت خودش کشید.
"چکار میکنی؟ "

پسر نیمه امگا درحالی زمزمه کرد که یه دست آلفا زیر زانوهاش و یکی دیگه دور شونه هاش قرار گرفت.

سوالش بی جواب موند و لحظه بعد روی دستای قدرتمندی به حموم برده شد.

به خوبی دیشب رو به یاد داشت ولی هنوزم از برهنه بودن معذب میشد و همین باعث شد سرشو تو گردن پسر بزرگتر ببره و لب پایینشو به دندون بگیره.

پایین تنش درد میکرد و حتی نمیدونست چرا اعتراض نمیکنه.

برخورد هوای سردتری نسبت به هوای اتاق با پوستش بهش فهموند که وارد حموم شخصی فرمانده پارک شدن.

چانیول از لرزش خفیف بدن کوچیک روی دستاش فهمید که سردش شده.

قبل از اینکه بکهیون رو پایین بزاره اون هم سرشو توی گردن بک خم کرد و بعد از بو کشیدن عطر تن امگاش، اون نقطه رو عمیق و آروم بوسید. انقدر به کارش ادامه داد تا رایحه خوش بو زیر بینیش قوی تر بشه.

لبخند زد و بالاخره پسر نیمه آلفا رو، روی زمین گذاشت و بلافاصله دوش آب رو باز کرد.
درحال تنظیم دمای آب بود که با چنگ زدن بازوش توسط بک به سمتش برگشت.

چهرش توی هم رفته بود و معلوم بود سرپا ایستادن براش سخته.

دلش میخواست به نتیجه کار دیشبش نیشخندی بزنه و درنهایت بازم با بازی کلمات به پسر کنارش بفهمونه که مال کیه ولی تنها کاری که انجام داد حلقه کردن یه دستش دور کمر باریک بک بود.

ᴛʜʀᴏʏWhere stories live. Discover now