Throy,ch10

1.4K 412 1
                                    

درحال ورق زدن یه سری برگه مربوط به گزارش های اخیر بود که در اتاقش بدون در زدن باز شد و خب دو روز از رفتن بکهیون میگذشت و قابلیت کشتن هرکسی رو داشت مخصوصا کسی که بی اجازه وارد شده ولی به محض بالا آوردن سرش و دیدن اون جسم کوچولو آشنا تو لباسای سفید رنگ دهنش بسته شد.

چند ثانیه بدون مکث نگاه خیره اشو بهش دوخت و وقتی مطمئن شد توهم نزده به سمتش رفت و بدون حرفی اونو تو آغوش کشید.

نفس عمیقی کشید و بوی شیرین امگاشو وارد ریه هاش کرد و بعد از بوسه آرومی روی موهای ابریشمیش کمی ازش فاصله گرفت و درحالی که صورت رنگ پریده اش رو با دستاش قاب میکرد و بالا میاورد به حرف اومد.

"تو بالاخره برگشتی! "
حرفشو با حالت تعجب و سوال پرسید و سعی کرد طرز نگاهش جوری باشه که پسر کوچیکتر جوابی بهش بده

"کاری برای لوهان پیش اومد. نمیتونست تنهام بذاره برای همین گفت که برگردم"

هرچند بکهیون با لحن عادی و صورت آرومش این اطمینانو داده بود که چیزی نیست ولی چانیول باز هم به سوالاش ادامه داد.

"پس خود عوضیش کجاست؟"

بک سعی کرد لبخندی بزنه و آلفاش رو بیشتر از این نگران نکنه
"گفتم که، کار داشت"

چانیول اخماشو توی هم برد و دوباره به حرف اومد
"اون احمق تو رو ول کرده؛ فکر نکرد ممکن... "

بک قبل از اینکه چیز بیشتری بشنوه بین حرفای چان پرید
"خستم، میشه فعلا چیزی نگیم؟ "

چانیول به خوبی متوجه خستگی بک از چشمای سرخ و شونه های افتادش بود پس بدون مخالفتی، اول لباشو روی لبای پسر کوچیکتر گذاشت و بعد از یه بوسه آروم درحالی که دستش دور شونه های ظریف پسر نیمه امگا بود به سمت در هدایتش کرد.

چند دقیقه ای میشد که بکهیون توی بغلش به خواب رفته بود و حالا یه فرصت پیش اومده بود تا کمی فکر کنه.
چی میتونست اینقدر مهم باشه که لوهان بک رو تنها برگردونه؟ چرا حس میکرد داره اتفاقی میفته و همه جز خودش ازش باخبر هستن!

اهمیتی نداد و حلقه دستاشو دور بدن بک تنگ تر کرد و سرشو توی گودی گردن سفیدش برد تا از بوی خوبش لذت ببره.

***

از چندتا از نگهبانها شنیده بودن که بک برگشته و برای همین احتمال میدادن دلیل حضور پیدا نکردن چان توی تمرین امروز، این بوده باشه.

"به نظرم دیگه باید بهش بگیم"

سهون سرشو به تایید از حرف کای تکون داد
"همینطوره، باید قبل از شروع دوره جدید تمرینات راضیش کنیم"

ᴛʜʀᴏʏWhere stories live. Discover now