این بار بدون اینکه دست هاش به زنجیر بسته بشه روی صندلیش نشسته بود. حتی حالا میتونست از پنجره به پرنده های روی درخت ها نگاه کنه.
اثر قطره های بارونی که دیشب باریده بود روی شیشه بود و دیدش رو تار میکرد.
رگ های بدنش دیگه طاقت اون همه تزریقات رو نداشت ولی این دیگه ناراحت کننده نبود. اگه دیگه کسی منتظرش نبود پس میتونست با خیال راحت بمیره و این درد رو تموم کنه.دختر کوچولوش جاش امن بود و درسته که چان بک رو ول کرده بود ولی اینکار رو با دخترشون نمیکرد.
چشم هاش رو بست و یه بار دیگه صورت هیونا رو تصور کرد و همین باعث لبخندش شد.
"به چی میخندی؟ "
صدای دکترش رو از پشت شنید ولی بدون اینکه تکونی بخوره دوباره نگاهش رو به پنجره داد."هیونا رو تصور کردم"
"دختر زیبایی داری"بی صدا لبخند زد. منطقی نبود ولی الان اون دکتر نزدیکترین شخص بهش بود و ذهن بک بالاخره تحت تاثیر دارو تونسته بود همه چیز رو برعکس کنه.
اون حالا حس میکرد چان یه آدم عوضیه و دکترش میتونه دوست خوبی براش باشه.
"نمیخوای حرفی بزنی؟ "
از پشت بک رو مخاصب قرار داد و حرکت سرش رو به معنی "نه" دید."ازمایش ها خوب پیش میره. فکر نمیکردم دو روز بعد از دیدن اون جشن همچین نتیجه ای بگیریم. تو واقعا داری همکاری میکنی"
"توام همینو میخواستی"
خلاصه جواب داد و لحظه بعد سوزن نازک توی رگ های بیرون زده اش فرو رفت."تجهیزات اینجا دیگه کافی نیست. باید منتقلت کنیم"
دوباره حرکت سر بک رو دید و لبخند زد.
طعمه کوچیکش حسابی گول خورده بود و کامل خودش رو در اختیارش گذاشته بود.شبی که بکهیون رو به بالای تپه برد تا جشن رو ببینه میدونست هیچ چیز شبیه واقعیت نیست و فقط میخواست اون پسر رو از همسرش ناامید کنه و حالا هم بهش راجع به تجهیزات دروغ گفته بود.
اون فقط میترسید چان بیاد دنبال بک چون این اتفاق به زودی میفتاد پس باید هرچه زودتر بک رو از اینجا دور میکرد تا دیگه کاملا خانوادش رو فراموش کنه و تبدیل بشه به مرده متحرکی که دستورات رو انجام میده."فردا از اینجا میریم"
"یعنی دیگه هیونا رو نمیبینم؟ "
سوالش رو با غم خاصی پرسید و وقتی سکوت دکتر رو دید فهمید اون برای همیشه خانواده اش رو از دست داده.***
دو روز گذشته بود و تمام رسومات جانشینی انجام شده بود. حالا هیونا تحت بهترین مراقبت ها بود و همه میدونستن وظیفشون چیه.
YOU ARE READING
ᴛʜʀᴏʏ
Fanfictionتعادل! کلمه ای که بعد از به وجود اومدن اون قوانین مسخره تعریف شد. تعادلی بین سه گونه آلفا، بتا و امگا... تعادلی که جایگاهی برای بیون بکهیون نداره؛ کسی که خطرناک محسوب میشه فقط چون جز هیچ گونه ای نیست و بعد از 18سال قراره مورد آزمایش قرار بگیره. آز...