مرتیکه احمق فکر کرده کیه باید لایق من بشی. خوبه منو دزدیده حالا داره این حرفارم میزنه تا سر صحنه دیگه با تهیونگ حرف نزدم
فیلم نامه رو که خوندم موضوع موزیک ویدئو دستم اومد . من نقش مقابل تهیونگ بودم دختر داستان عاشق تهیونگ بود و من باید به زور سوار ماشینم میکردمش و میدزدیدمش و تهیونگ نجاتش میداد.
گیریمور کبودی گردنم رو با کرم پودر محو کرد، کلی جلوش خجالت کشیدم و به تهیونگ فحش دادم.
فیلم براری چند ساعتی طول کشید اون صحنه ای که مربوط به من بود بعد دو بار برداشت اون جوری که کارگردان میخواست فیلم برداری شود و کار گردان ازم خواست که فیلم نامه کار بعدیش رو بخونم و اگه دوست داشتم باهاش هم کاری کنم.
بعد از پایان فیلم برداری دور از چشم فنا سوار ماشین تهیونگ شدم تا بر گردیم خونه
تهیونگ مثل همیشه عقب نشست و راننده ماشین رو به حرکت در آورد.
نگاش به جلو بود ، از این زاویه نیم رخ بی نقصش رو میتونستم ببینم ؛ خط فکش از همیشه بر جسته تر دیده میشد ، لبای صورتی رنگش چشمک میزد. یه لحظه دلم خواست ببینم چه طعمی دارن، دیوونه شده بودم، من از تهیونگ متنفر بودم هر چقدر جذاب باشه اون یه دزد و متجاوز بود که منو از خونوادم دور کرده بود.
سرمو به طرف شیشه بر گردوندم
_مگه نگفتم حق حرف زدن با هیچ مردی و نداری
+نمیتونستم جوابش رو ندم خودت که شاهد بودی.
با شنید صداش کنار گوشم از جا پریدم کی انقدر به من نزدیک شد
_دلت میخواد ببوسیم؟برات جذابم؟تحریکت میکنم
تک تک جمالتش رو با پوزخند میگفت . یه لحظه کنترلم رو از دست دادم و دستمو بالا بردم و زدم تو صورتش
+تو یه آشغال پستی ازت متنفرم
پوزخند شکل گرفته رو لب های تهیونگ به شدت حس ترس بهم میداد من چیکار کردم...
تهیونگ از روم کنار رفت، داشت به بیرون نگاه میکرد ،پوزخندش هم چنان رو لبش بود .جای انگشتام رو صورتش مشخص بود، معلوم نبود داره به چی فکر میکنه ،میترسیدم ازش. یاد اتاق شکجش افتادم ، تخت وسط اتاق بود که پایین کنار پایه هاش حلقه نصب شده بود همین طورم به چهار طرف تخت حلقه هایی که رو دیوارا نصب شده بودن. چاقوهای چیده شده ،طنابایی که از دیوار اویزون شده بودن، دیلدورای مختلف که چنتاشون چند جای اتاق جا سازی شده بود، برا منی که تا حالا سکس نداشتم همه اینا ترسناک بود،
نمیدونستم تهیونگ داره به چی فکر میکنه امید وار بودم با همون سوزوندن بدنم تموم بشه، تمام طول مسیر و داشتم به اون اتاق فکر میکردم جوری که اصلا متوجه نشدم کی به ویلا رسیدیم .
تهیونگ برگشت طرفم و گفت
-یه ساعت دیگه تو اتاقم باش
جوابی بهش ندادم اونم منتظر جواب نموند و رفت .
دلشوره بدی داشتم . تو استرس داشتم دست و پا میزدم جوری که از شدت استرس تپش قلب گرفته بودم. تک تک ثانیه های این یه
ساعت برام قد یه سال گذشت، مدام از خودم میپرسیدم میخواد باهام چیکار کنه.
وقتی یه ساعت شد تصمیم گرفتم فرار کنم، ولی هیچ راهی نبود فرار همه چیز و فقط بدتر میکرد.
با قدمایی سنگین سمت اتاق تهیونگ رفتم در زدم که تهیونگ گفت
_ بیا تو،بشن این جا
به صندلی جلوش اشاره کرد لباس سرتا پا چرم مشکی پوشیده بود با چکمه های بلند مشکی موهاش و داده بود بالا
_اجازه مشروب خوردن داری مگه نه؟
برام یه لیوان مشروب ریخت و داد دستم
_ از امروز خوشت اومد ؟بازیگری و دوست داری یا دلت میخواد تو حرفه دیگه ای فعالیت کنی ؟
نمیفهمیدم تهیونگ چرا داره این جوری برخورد میکنه رفتارش هر لحظه استرسم رو بیشتر میکرد
_ جواب ندادی بازیگری دوست داری؟
+خوانندگی و آهنگ سازی رو بیشتر دوست دار
لیوان مشروبم و یه نفس سر کشیدم
_ صدات و روز اول شنیدم برا خانندگی خوبه پیانو زدنتم با یکم تمرین دوباره راه میفتی
حس میکروم تحریک شدم برامدگی رو شلوارم کاملا مشخص بود و به شدت دلم سکس میخواست. من چم شده بود؟
تهیونگ اومد نزدیکم و چونم رو تو دستش گرفت
-که تو صورت من سیلی میزنی؟تو مشروبت یه هدیه کوچولو ریختم
(یه کوچولو اسمات🔞🤏🏻 دوست ندارید نخونید )
همین جوری که چونم تو دستش بلندم کرد و کشیدم تو اتاق شکنجش
در اتاق رو بست
_ این جا ضد صداست دوست دارم صدای دادت رو بشنوم
اومد نزدیکم و لباسم و از تنم بیرون کشید
داشتم عقب عقب میرفتم که از دستش فرار کنم که پاچه های شلوارمو گرفت و با شدت کشید شلوار از پام در اومد.
یه رد قرمزی از سوختگی روی پام گذاشت. شرتمم با شدت از پام در اورد ، بلندم کرد انداختم رو تخت
دستام با طناب به حلقه ها بست و پاهامم به پایه های تخت بست رینگی آورد و بست دور دیکم
_این کوچولو باعث میشه حالا حالا ها ارضا نشی
یکی از شلتاق های روی دیوار و برداشت اومد پشتم خم شد روم.
_ از این به بعد یاد میگیری که دیگه رو من دست بلند نکنی ده تا ضربه برای هر انگشتت میشه پنجاه تا ضربه میشماریشون . اگه صدات و نشنوم دوباره میزنم
اولین ضربه رو با قدرت روی پشتم فرود آورد
فقط تونستم داد بکشم
_ نشنیدم بشماری
ضربه دوم و محکم تر فرود آورد
+دو
_ نه این یک بود دوباره بشمار
+یک
_ افرین
پنجاه تا ضربه شلاف آخراش دیگه نمیتونستم بشمارم و هر شماره رو دوتا ضربه میزد
_ رنگ پشتت خیلی خوشگل شده قرمز بهت میاد
از پشت چسبیده بود بهم لباس چرمش سوزش زخمام وبیشتر میکرد
+ تهیونگ دیگه نمیکنم خواهش میکنم ولم کن
_ تازه اولش عزیزم وقتی دستت هرز میرفت باید فکر این جاشم میکردی
انگشت اشارش داشت با سوراخم بازی میکرد یه دفعه ام حولش داد تو و شروع کرد به ناخون کشیدن داخلم . انگشت دومم وارد کرد دوتا انگشت دیگم از اون دستش وارد کردو شروع کرد به باز کرد سوراخم فشار دستش رو هر لحظه بیشتر میکرد.
درد بدی داشت تحریک شده بودم و این که نمیتونستم ارضا بشم بدتر بود این که اینجوری لخت در اختیارش بودم تا هر کاری باهام بکنه وحشت ناک بود.
سراق یکی از دیلدورا رفت ، سایز بزرگی داشت مطمئن بودم زخم میشم اگه این و توم فرو کنه
+ت...تهیونگ خواهش میکنم نکن
_ ساکت باش و گرنه دردش بیشتر میشه
دوتا انگشتاش و آورد کرد تو دهنم و مجبورم کرد میکشون بزنم وقتی کامال خیس شدن باهاش سوراخم و خیس کرد.
سر دیلدور و حس میکردم با اولین فشاری که داد درد وحشتناکی تو بدنم پیچید با داد که کشیدم صدای خنده اوکامی بلند شد
_این فقط سرش بود
دیلدور بیشتر فشار داد و ذره ذره همش رو کرد داخلم شروع کرد تکون دادنش از صدای آهای من دقیقا نقطه حساسو پیدا کرده بود و ضربه میزد میخواستم. ارضا بشم ولی نمیشد بدتر همه حس تحقیری بود که تهیونگ بهم میداد.
_ خیلی بده که من این جام ولی یه دیلدور داره ارضات میکنه؟تو حتی لایق این نیستی که با من بخوابی
دیلدور رو یه دفعه درش آورد حس خالی شدنی که داشتم وحشتناک بود بعد میخواست ارضا بشه ولی ربنگی که دور دیکم بود نمیزاشت
تهیونگ رفت یه قطعه اورد و نشونم داد
-این و میبینی شوکر میخوام کارش بزارم از این به بعد مراقب رفتارت نباشی این یه شک کوچولو بهت میده.
شوکر و آروم آروم تو پشتم جا سازی کرد
_ وقتایی که میخوای بری حمام یا دست شویی میای به خودم میگی تا درش بیارم
+اوکامی خواهش میکنم درش بیار دیگه تکرار نمیکنم
_ نه جونگ کوک. باید یاد بگیری جلو من دیگه جفتک پرونی نکنی
بعد از کار گذاشتن شوکر رینگ رو باز کرد و خودش برام مالیدش تا ارضا بشم .
دست و پاهام و باز کرد ولی خشک شده بودن و نمیتونستم جمعشون کنم. من رو دست بلند کرد و برد تو حمام اتاقش لباسای خودش و در
آورد
_ دستات و بزار رو دیوار پشتت و بده عقب
شوکر رو در آورد و منو خوابوند توی وان و خودشم اومد و بغلم کرد
_ جونگ کوک عزیزم من نمیخوام اذیتت کنم خواهش میکنم کاری نکن که مجبور بشم شکنجت بدم اگه بچه خوبی باشی شوکر رو بعد یه هفته در میارم.
صداش گرفته بود سرم و بلند کردم و نگاش کردم داشت گریه میکرد به خاطر بلا هایی که سرم آورده بود ولی من هیج توانی برای دلداری دادنش نداشتم
نفهمیدم کی تو بغل تهیونگ خوابم برد ولی وقتی بیدار شدم به شکم روی تختم خوابیده بودم.*~*~*~*
امیدوارم از خوندن این پارت لذت ببرید💜~💜
میخواستم اون تیکه کوچولو اسمات رو بزارم برا پارت بعد اما دیدم اینجوری پارت جدید خیلی کوتاه میشه اگه بخوام اینکارو بکنم
پس اون اسمات کوچولوهم تو همین پارت نوشتم😂
دوست دارم نظرتون رو در مورد این پارت بدونم
پس حتما بهم بگید این پارت و بقیه پارت ها تا الان چه جوری بودن 🥺🤧
راستی دیدین چقدر سریع گذاشتم وقتی شرط ووت رسید😊
شرط پارت بعد:+ ۴۰ ووت
اون ستاره خوشگل پایین صفحه رو نارنجی کن ببینم .
YOU ARE READING
sweet revenge
Fanfictionانتقام شیرین ( sweetrevenge) کاپل : ویکوک ژانر : انگست،ارباب برده ایی، اسمات،عاشقانه،رمز الود °•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•° زندگی جونگکوک با اومدن اون سوپراستار، دچار تغییرات وحشتناکی شده بود اون میخواست از کی انتقام بگیره؟ از یه پسر عادی؟ فکر کنم این...