part 15

1.8K 309 371
                                    

غلط املایی چیزی داشت بگین💜

ووت +160

همین اول کاری قبل از خوندن ووت منو بدین🤤



چشمام رو لبش قفل بود دلم میخواست ببوسمش اگه اتفاق میفتاد این میشد اولین بوسمون.

اولین بوسه... خیلی مبهمه، همه طرفدار های و تمام اون آدم های بیرون فکر میکنن منو تهیونگ عاشق همیم، فکر میکنن هر روز صبح وقتی بیدار میشیم و هر شب قبل از خواب بوسمون سر جاشه، اما الان که تو این برهه از زمانم میفهمم راست میگن نباید از روی ظاهر زندگی کسی قضاوتش کرد.

حواسم رو به تهیونگی میدم که داشت لبخند میزد و اون لبخند مکعبیش رو به  نمایش گذاشته بود. جرعتم رو جمع کردم، خم شدم و بوسیدم، یه بوسه کوچیک رو لباش گذاشتم که دستش و پشت سرم حلقه کرد و خودش کنترل بوسه رو دست گرفت.

آرامشی که از بوسیدنش گرفتم رو تا حالا تجربه نکرده بودم. این به بوسه آروم و بدون هیچ شهوتی بود، پر از حس خوب و آرامش بود.

ازش جدا شدم، نفس عمیق کشیدم و عطرش رو ذخیره کردم. پیشونیش رو بوسیدم بعد چشم هایش رو.  بینیش و خط فک تیزش رو. بین هر بوسم اسمش و صدا میزدم.

رو لباش زمزمه کردم دیگه هیچ وقت انقدر نگرانم نکنه.
از کاری که کرده بودم خجالت میکشیدم. سرم رو گذاشتم روی سینش و گفتم

+ حالام انقدر شیطونی نکن بزار بخوابم دو هفته خواب آروم بهم بدهکاری

_خیلی رو داری بچه. تو خودت شروع کردی من کجا شیطونی کردم.

بین خنده هاش  اینو جمله رو گفت. آروم زدم رو سینش

+ نخند عهههههه

با این حرفم خندش بیشتر شد.
روم رو کردم طرف دیگه و به حالت قهر بلند شدم

+ اصلا میرم تو اتاق خودم میخوابم

همین طور که قهقه میزد گفت:

_ نه نه. بیا همین جا بخواب قول میدم نخندم جونگ کوک
خودمم خندم گرفته بود ولی جلوی خودم رو گرفتم و طبیعی رفتار کردم. رفتم کنارش خوابیدم، بهتره بگم دقیقا تو آغوشش خوابیدم.اغوشش اونقدر برام لذت بخش بود که نفهمیدم کی خوابم برد اما وقتی چشمام رو باز کردم هنوز گرمای بدن تهیونگ رو حس میکردم.

لبخند روی لبم رو نمیتونستم جمع کنم. اگه میدیدش حتما دوتا تیکه اساسی بارم میکرد ولی خندم دست خودم نبود.

از سالم بودنش به شدت خوش حال بودم، بخاطر مادر و خواهرم که فرستاده بودشون خارج و هواشون رو داشت و از طرف دیگه بخاطر این که بدهی های بابا رو پرداخت کرده بود. با این که خودش هرگز درمورد پرداختشون نگفت و اصلا چیزی به روی خودش نیاورد اما من تو این هفته ایی که نبود از خدمتکار ها درمود این قضیه شنیدم.

sweet revenge Where stories live. Discover now