سعی کردم حواسم خودم رو ازسوپرایزش پرت کنم.
من عاشق رانندگی تو شب بودم و سکوت شب عالی بود. مثل این که اینو فهمیده بود چون تا آخر مسیر حرفی نزد منم پنجره رو پایین داده بودم و از خنکی هوا لذت میبردم.خوردن باد به صورتم حس تازگی و آرامش بهم میداد.
هتلی که توش اتاق گرفته بود یه هتل پنج ستاره بود. یکی از اتاق های پنت هاوسش و برای یه هفته اقامت رزرو کرده بود. باهم سوار آسانسور شدیم. وسایلمون از قبل
منتقل شده بود تو اتاقی که اقامت داشتیم .وقتی میخواستم برم تو اتاق چشمام رو گرفت
+ چیکار میکنی تهیونگ بزار جلوم رو ببینم
با خنده ایی که سعی در کنترل کردنش داشت کنار گوشم گفت
-هیییششش سورپرایزم رو خراب نکن جونگ کوک
خودش قدم به قدم همراه با منو تا وسط اتاق اومد و گفت
_حالا چشمات و باز کن
منظره رو به روم عالی بود. هیچ وقت باور نمیکردم وقتی وارد اتاق بشم با همچین تصویری رو به رو بشم.
اتاق پرشده بود از گلبرگای رز قرمز و شمع ها عطری خوش بو کن همه جا چیده شده بودن.
وقتی وارد تراس میشدی استخری که اونجا بودم سطحش پوشیده شده بود از گلبرگای رز و چنتا شمعم رو سطح آب شناور بودن.
هرگز باور نمیکردم تهیونگ انقدر رومانتیک باشه و همچین کاری رو انجام بده. وقتی گفت برام یه سورپرایز داره منتظر یه اتاق شکنجه دیگه و بدتر از قبلی ها بودم ولی اینجا خارج تصوراتم بود.
ویویی که به دریا داشت خارق العاده بود، صدای امواجی که تن ساحل رو در آغوش میگرفت آرامش بخش ترین نت موسیقی برای گوش های محتاج من بود. لبخند لبهام رو ترک نمیکرد
تهیونگ به آرومی دستش رو روی پهلو هام گذاشت و کنار گوشم لب زد:
_از سورپیرایزم خوشت میاد شیرینم؟ ؟
چرخیدم و مقابلش ایستادم، تو نگاهش يجور نگرانی و دلواپسی بود. انگار از این که سورپرایزش رو دوست نداشته باشم میترسید اما اون نمیدونست با این کارش چقدر منو مجذوب خودش کرده
تنها جوابی که تونستم بهش بدم این بود که دست هام رو دور گردنش حلقه کنم و لب های خوش رنگش رو با لب هام فتح کنم.
بوسه آروم و بدون شهوتی چیزی بود که بهش تقدیم کردم.
وقتی ازش جدا شدم آروم کنار گوشم جوری حرف زد که لب های داغش به گوش های حساسم برخورد میکرد_ولی اشتباهت یادم نرفته کوک، تو اجازه نداشتی جلوی اون همه آدم برقصی و منو دیونه کنی
لبخند روی لب تهیونگ یجورایی هم ترسناک و جنون وار بود و هم شیطنت عجیبی توش موج میزد. نمیدوستم باید از چشم هاشو بترسم یا نه؟ یه حسی بهم میگفت امشب قرار نیست ترسی رو باهاش تجربه کنم.

DU LIEST GERADE
sweet revenge
Fanfictionانتقام شیرین ( sweetrevenge) کاپل : ویکوک ژانر : انگست،ارباب برده ایی، اسمات،عاشقانه،رمز الود °•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•° زندگی جونگکوک با اومدن اون سوپراستار، دچار تغییرات وحشتناکی شده بود اون میخواست از کی انتقام بگیره؟ از یه پسر عادی؟ فکر کنم این...