Part 14

1.9K 300 355
                                    

های گایز 💜
این پارت نه ادیت شده نه چک شده
پس اگه جایی ایرادی داشت بگین تا اصلاحش کنم.

حتما بعد تموم شدن اون پایینم بخونید
I Purple You 💜~💜

از اون اتفاق دو هفته میگذره. بالاخره تهیونگ رو امروز میارن به خونه. با این که هر روز بهش توی بیمارستان سر میزنم ولی دلم براش تنگ میشه.

یکمم بهش حسودیم میشه، بخاطر تعداد زیاد طرفداراش و عشقشون به تهیونگ هر وقت میرم دیدنش تو اتاقش پر از گل و کادو و نامه ست.

میتونم قسم بخورم هر وقت به یخچال توی اتاقش سر میزنم به جای غذای بیمارستان یه عالمه غذای مقوی دیگه وجود داره. این که  تهیونگ از غذای بیمارستان بدش میاد هم دلیل اصلی وجود اون غذا ها توی یخچال اتاقشه.

این چند وقت تهیونگ یکم بد اخلاق بازی در آورد ولی نه خیلی.الان میفهمم چقدر بهش وابستم و نمیخوام ترکش کنم.

برا اومدنش خونه رو آماده کردم اتاقش رو مرتب کردم و بدون اجازش یکم تو اتاقش تغییر ایجاد کردم. امیدوارم خوشش بیاد، از برخوردش میترسم ولی به نظرم این جوری قشنگ تره. پرده های اتاقش رو عوض کردم و به جای اون پرده های تیره اتاقش یه دست پرده طلایی با برگ های زرد، طلایی و نارنجی سفارش دادم وقتی غروب میشه اتاقش واقعا رویایی میشه. خودم که عاشق اتاقشم

با صدای زنگ در به خودم میام. حتما مدیر برنامه های تهیونگ هست که رفته بود بیارتش خونه. با اشتیاق از پله ها میام پایین. خدمتکار در رو روشون باز کرده. با دیدن تهیونگ که روی پاست و به مدیر برنامه هاش تکیه داده میفهمم بازم آقای لج باز به حرف مدیر برنامه هاش گوش نداده و رو صندلی چرخ دار ننشسته‌. به کمک منیجرش به آرومی رفت و روی مبل توی حال نشست.

به خدمت کار گفتم بره برا تهیونگ سوپ بیاره دکتر گفته بود باید چیزای مقوی بخوره.

منیجرش قرصاش و بهم داد و گفت هرکدوم رو کی بخوره و در نهایت خودشم رفت.

تهیونگ میخواست بره توی اتاقش. از عکس العملش به شدت  میترسیدم. آخه یکی نیست بگه چرا رفتم پرده های اتاقش عوض کنم تا الان اینقدر بترسم، اما توی دلم بخاطر عوض کردن پرده هاش خوشحال بودم.

+چیزه... تهیونگ میگم میخوای بریم تو اتاق من؟اون جا نزدیک تر لازم نیست تا آخر راه رو راه بری.

_ نه

+تهیونگ میگم بشین سوپت زو همین جا بخور بعد برو اتاقت. اینجوری بهتره

_ نمی‌خوام بگو بیارمش بالا

+تهیونگگگگگگگگگگگ

داشتم خودم رو لوس میکردم تا شاید وقتی فهمید کمتر عصبانی بشه.

sweet revenge Donde viven las historias. Descúbrelo ahora