ماشین رو توی پارکینگ بزرگ خونه ویلایی بزرگ پارک کرد، از پشت فرمون پیاده شد و سمت تهیونگ رفت، وقتی که تهیونگ هم از ماشین پیاده شد لبخندی زد و گفت:
-من اینجارو خوب بلدم قبلا اومدم
خواست بدوئه که بازوش از طرف تهیونگ گرفته و عقب کشیده شد، تهیونگ کوک رو کنارش گذاشت و به بازوش اشاره کرد.
-بگیرش اینطوری بهتره
متعجب تهیونگ رو نگاه کرد که با لبخند روی چهره اش بر خورد، دستشو سمت بازوی تهیونگ برد و آروم گرفتش، گوشه ای لبشو گاز گرفت و همراه تهیونگ راه افتاد.
سمت درب ورودی خونه رفتن،بعداز باز کردن در توسط خدمتکار ها داخل شدن صدای موزیک تمام خونه رو برداشته بود، مهمونایی که جام شراب به دستاش داشتن، تقریبا هیچ کس تنها نبود و هرکسی گوشه ای با کسی گرم صحبت بود، همه چراغ ها خاموش بود و فقد رقص نور ها بودن که توی فضا میپیچدن و صورت افراد اطرافشون رو نمایان میکردن.
همین طور که اطراف رو نگاه میکردن متوجه نزدیک شدن کسی بهشون شدن.
-سلامم جانگ کوکک حالت چطورهه
پسر همون وزیری بود که کوک رو دعوت به مهمونی کرده بود! کوک دستشو از بازوهای کوک گرفت و سمت پسر روبروش گرفت، دست کوتاهیی باهاش داد و گفت:
-سلامم جونگ هیون
وقتی که کوک گرم صحبت و احوال پرسی با جونگ هیون بود و تهیونک با یه لبخند که هیچی از حرفاشون متوجه نمیشد نگاشون میکرد جونگ هیون سمت تهیونک برگشت و دستشو سمتش دراز کرد.
-سلام تاحالا ندیده بودمت! از دوستان جونگ کوک هستی؟
جانگ کوک دهنش رو باز کرد تا کلمه محافظ شخصیم هست رو بگه که تهیونگ با صدای بلند گفت:
-من دوست پسرش هستم
جانگ کوک و جانگ هیون هردو شوکه بودن، کوک سمت تهیونگ برگشت و متعجب نگاش کرد که جونگ هیون کوک رو توی بقلش گرفت و گفت:
-وای پسر بهت تبریک میگم امیدوارم همیشه کنارهم بمونین
جانگ کوک با لبخند گشاد و فیکی جوابشو داد و وقتی تونست از بقل جونگ هیون بیرون بیاد دست تهیونگ رو گرفت و به گوشه ای کشوندش، سمت دیوار بردش و به دیوار تکیه داد.
-دیوونه شدی این چه حرفی بود بهش گفتی؟
خنده ای کرد و دستاشو توی موهای کوک برد، موهاشو بهم ریخت و گفت:
-خب اگه میفهمیدن که بادیگاردتم رام نمیدادن و نمیزاشتن کنارت باشم
کوک موهای بهم ریختشو مرتب کرد و اخم کیوتی به تهیونگ کرد.
-اخم نکنه بیبی
اعصبانیت اش بیشتر شد و محکم با مشتش به بازوی تهیونگ زد.
-بیبی عمته
تهیونگ خنده ای کرد سر به سر کوک گذاشتن واقعا براش لذت بخش بود!
با آوردن شراب توسط خدمت کار سمتشون نگاهشو به شراب های توی دست خدمت کار داد.
-وای اینا خیلی عالین، ولی من نباید زیاد روی کنم درسته
دوتا از جام های شراب روی سینی که دست خدمت کار بود رو برداشت و یکیشو به تهیونگ داد، جام شراب رو توی دستاش گرفت و با ضربه ای که به جام تهیونگ زد و قلپ کمی از شراب توی جام اش رو با لباش چشید.
-وای این فوق العاده اس
تمام شراب توی دستاش رو سر کشید که این باعث شد تهیونگ متعجب بهش نگاه کنه.
-دیوونه شدی چرا اینقد تند تند میندازی بالا
دستشو سمت شراب تهیونگ بود و ازش گرفتش و مال تهیونگ هم خوردش، تهیونگ دست کوک رو گرفت و با صدای بلند گفت:
-بس کن امکان داره مست بشی
دست تهیونگ رو پس زد و سمت خدمت کار رفت یکی دیگه از جام های مشروب رو برداشت و اینیکی هم بدون مکث سر کشید، تهیونگ سمتش دوید اما جانگ کوک دست از خوردن شراب ها برنمیداشت شاید اینقد معتاد کننده بود که بعداز هرکدوم یکی دیگه میخواست اون کوکی که ظرفیت پایینی داشت و با یدونه از پیک های الکل هم مست میشد الان دیگه اوضاع خیلی خرابی داشت!
تهیونگ کوک رو توی بقلش گرفت و لیوان شراب توی دستش رو ازش گرفت،دست کوک رو گرفت و سمت درب خروجی رفت.
-بهت گفتم اینقد نخور الان باید ببرمت خونه تا اوضاعت بدتر نشده
تا قبل ازینکه کسی تو اون اوضاع کوک رو ببین و آبروریزی بیشتری بشه کوک رو روی کولش انداخت و سمت پارکینگ قدم برداشت.
کوک مشت های محکمی به کمر تهیونگ برای پایین گذاشتنش میزد اما تهیونگ آدمی نبود که به این زودی شکست بخوره!
سمت ماشین بردش و روی صندلی جلو گذاشتش، پشت فرمون نشست و بعداز استارت زدن و حرکت کردن نگاهی به کوک که صورتش به خاطر خوردن بیش از حد مشروب قرمز شده بود و سرش هم گیج میرفت کرد، چشماشو بسته بود و زیر لب حرف های زیادی میزد که بخاطر کم بودن صداش تهیونگ هیچکدومش رو متوجه نمیشد!
----------امیدوارم خوشتون بیاد و ووت و کامنت و فالو فراموش نشه پلیز!♡
BINABASA MO ANG
◜𝗕𝗢𝗗𝗬𝗚𝗨𝗔𝗥𝗗◞
Fanfiction◞کامل شده◜ درست همه چیز برای پسر رئیس جمهور جئون خوب پیش میرفت تا اینکه پدرش تصمیم گرفت تا برای محافظت بیشتر از تک پسرش یه محافظ شخصی براش بگیره! قطعا اگه شبانه روزت رو بافردی بگذرونی و ازش مراقبت کنی احساساتت بهش تغییر میکنه! −−−−−−−−− -بیبی! -من...