🍩🍫

4.1K 186 5
                                    

نگاه ناراحتش رو به خامه های روی زمین دوخت و لبش رو گزید
- میسترس حتما عصبی میشه.
اروم خم شد و با دستمالش خامه روی زمین رو کمی پاک کرد
- پاک شو لطفا!
- بچه چکار میکنی؟
با شنیدن صدای میسترسش سریع بلند شد و دستمال خامه ای رو پشتش قایم کرد
- هیچی.
زن با دیدن حالت ترسیده اس.لیوش اخمی کرد و با قدم های اروم نزدیکش شد و پرسید
- هیچی؟
دختر یک قدم عقب رفت که بخاطر لیزی خامه روی زمین تعادلش رو از دست داد و جیغ خفیفی کشید
زن به قدم هاش سرعت داد، دختر کوچیک رو بغل کرد و با دیدن خامه های روی زمین اخمی کرد و نگاهی به دختر داخل بغلش انداخت
- بجای حروم کردن این خامه ها
انگشتش رو، روی گونه دختر کشید
- بهتره با همین خامه ها و بدن شیرینت یه دسر فراموش نشدنی مهمونم کنی!

Daddy or baby ?Where stories live. Discover now