بیبی : *اشک هاش رو پاک کرد و پیش مامیش رفت*
نمیخوای تمومش کنی؟
مامی : *نیم نگاهی به صورت خیس از اشک بیبیش و چشم های قرمزش انداخت و با لحن جدیش گفت*
چیو تموم کنم؟
بیبی : *ترسیده از لحن جدی مامیش لباش رو آویزون کرد و سرش رو پایین انداخت و با صدای از چاه دراومدش لب زد*
بی توجهی کردناتونو.
مامی : *با اخمای تو هم رفته حواسش رو به کارش داد*
نه!
بیبی : *دوباره بغض کرد و سرش رو با شتاب بالا اورد و با صدای لرزونش گفت*
چرا؟
مامی : تا وقتی یاد نگرفتی چجوری صحبت و رفتار کنی وضع بهتر نمیشه که هیچ بدترم میشه، حالا هم برو بیرون و مزاحم کارم نشو.
بیبی : *دست هاش رو مشت کرد، و اروم سمت اتاقش رفت و برای فردا برنامه ریخت تا کاری کنه مامیش ببخشتش*
YOU ARE READING
Daddy or baby ?
Short Storyبیبی بوی /بیبی گرل/کیتن /ددی /مامی.... فانتزی دوس داری ؟؟! 🌈دنبال کینکای ددی و بیبی میگردی؟🔞 این بوک مجموعه همه ایناس 🦋 بیا و از خوندنشون لذت ببر بیب ;)