ب منم توجه کن مامی !

2.9K 205 2
                                    

با دیدن مامیش بلندتر گریه کرد و تو خودش جمع شد
زن با نگرانی اخمی کرد و نگاهش رو به جسم ضعیف بیبیش دوخت که صورتش به خاطر هق زدناش قرمز شده بود
بهش نزدیکتر شد و کنارش روی تخت نشست، انگشت هاشو لای موهای پسرک کشید
- پیشم نبودی!
پسر که سعی میکرد لرزش صداش رو کنترل کنه با بغض گفت
مامیش نفسش رو بیرون داد، پسر رو بغل کرد و سعی کرد آرومش کنه
- وقتی بیمارستان بودم نیومدی! وقتی برگشتم خونه بازم نبودی!
زن شقیقه ی پسر رو بوسید
- متاسفم خبر نداشتم.
- همیشه کارت برات مهمتره.
زن موهای پسر رو مرتب کرد و گونه اش رو بوسید
- اینطور نیست پرنسم، مامی اینجاست و دیگه قرار نیست تنهات بذاره.
پسر آروم گرفت ولی اشکاش هنوز پایین میومدن، پیراهن خونیش رو بالا زد و پانسمان رو کنار زد
- بخیه هات باز شدن پسر کوچولو. میبرمت بیمارستان و وقتی دردت آروم شد هرکاری که تو بگی‌ رو انجام میدیم باشه؟
لبخند بی جون پسرش از نگرانیش کم کرد، دیگه هیچوقت تنهاش نمیذاشت

Daddy or baby ?Onde histórias criam vida. Descubra agora