اعتماد

1.8K 116 0
                                    

اس.لیو : *نگاهی به شلاق ها و ویبر.اتور های توی اتاق انداخت و ترسیده گوشه ی اتاق نشست*
میسترس : *به اس.لیو‌‌ جدیدش نگاهی انداخت و لبخندی از کیوت بودنش زد*
نیاز نیست بترسی.
اس.لیو : *کنجکاو سرش رو بیرون اورد و‌ به میسترس خیره شد*
اما قراره اگه کار اشتباهی کنم من رو تنبیه کنید.
میسترس : *روی زانوهاش نشست و گونه ی اسلیوش رو‌ نوازش کرد*
باید به میسترس اعتماد کنی، من یادت میدم چه شکلی رفتار کنی تا کمتر تنبیه بشی.
اس.لیو : *لبش رو‌بین دندوناش فشار داد*
من بهت اعتماد دارم میسترس.

Daddy or baby ?Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin